ایمان!

آزادی
آزادی


ایمان من..ایمان من..

زبانه های وحشیانه آتش است

ایمان من صدف های دریاست

ایمان من سنگ های صحراست

ایمان من تازیانه رعد در آسمان است

ایمان من ستارگان شب

ایمان من دَرد و رنج

و ایمانِ من، سفر هر روزه ی خواب است

ایمان من اوست...

ایمان من نسیم صبح است

ایمان من کلیدِ قفل است

قفلی به مرزِ دلیل

ایمان من..

پرواز شاهین است

ایمان من، گریه ی فرزندِ در دستانم است

ایمان من، خنده های دختر بچه های سوار بر تاب است

پسرانی که میدوند به دنبال معنای زندگی، به دنبال شادی

به دنبال چیزی یا کسی که خود نمی دانند ولی او میداند

ایمان من خاک است..

ایمان من رنگین کمان است

ایمان من آزادیست!

ایمان من خداست.

هر شب میمیرم

و هر صبح زنده میشوم

پس او به من هر روز مرگی آسان و یک زندگی دوباره میدهد..

و این است بزرگترین کادوی خداوند به من!

شیطانی درون من میزیستد از جنس من

منی که سوخته ام در این راه

از جنس من، از جنس خاکستر

خاکستری از جنس کاغذ

کاغذی از جنس چوب

چوبی از جنس درخت

درختی از جنس دانه

دانه ایی از جنس خاک

خاکی از جنس عالم

و عالمی از جنس او...

پس، شیطانی از جنس او در من زیست میکند

و هر روز با خود زمزمه خواهم کرد که من می توانم، من می توانم، من میتوانم

و من میتوانم.

کسی هست انجا و نمی دانم کیست،

نمی دانم چه میگوید اما هر روز با او در حال صحبت هستم و او را میبینم

من او را در ایمانم میبینم...

در قطره های آب، بوی خاک، سوزش آتش و شلاق باد

و در هر چیزی که تنفس می کند.

و من او را میشنوم در صدای جیرجیرک های کنار حوضچه مادبزرگ

و من او را میشنوم! در آواز بلبل های رنگی روی درختان کاج..

در ذهن ندانم ز کجا آمده ام و به کجا عازمم

ولی من انسان زاده شده ام

مانند انسان زندگی خواهم کرد

و مانند انسانی خواهم مرد

انسان بودن اوج ایمان است!

اوج دلیل این زندگی..

بخند، لذت ببر و زندگی کن

خود را تنها و تنها به زنجیر آزادی متهد کن

بجنگ و با هم ذاتانت مهربان باش.

این است ایمان من..

ایمان تو چیست؟



نویسنده: شهراد راکی