آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند ؟
برفراز سردرگمی های شبانهء بانویی جوان
آنگاه که دوان دوان خود را به محفل می رساندم
به محفل عذاب و عزت ، که حیرانم که چگونه انجمنی این چنین خوب است و بد .
چگونه ، می تواند به کسی شکوه ببخشد و درعین حال تاج عزت را از او بگیرد .
چگونه رعیت،ارباب را رعیت می کند و مالک می شود .
در محفل ذهن ، انسان مختار ، همانند دربندی است که در اندیشهٔ رهایش مانند گنجشکی در قفس دست و پا می زند و که می داند که بعضی ها چه عذابی می کشند تا خونسرد به نظر بیایند .
خونسرد در برابر تنهایی ها ، خونسرد در برابر ناملايمی ها ، خونسرد در برابر تبعیض ها ، خونسرد در برابر کشمکش هایی که در انجمن یگان نفری ذهن خود دارند ...
آفرینش ، انسان را اسطورهء سمفونی عظیم خود می داند و این اسطوره در کوچه پس کوچه های ذهن خود گرفتار شده و منتظر دست کمکی ست تا به سوی او دراز شود .....
درخم ، درهم و پیچیده
مطلبی دیگر از این انتشارات
نماد شناسی فیلم فانوس دریایی/the lighthouse
مطلبی دیگر از این انتشارات
حسرتِ بیانتها...
مطلبی دیگر از این انتشارات
شروع