بیداری

سلام؛

همیشهِ همیشه، لحظه ها، ثانیه ها همگی چون سیل های خروشان در حال عبور اند. اما من هستم و حالات متفاوتی که دست رنج لحظات پیشین من است. اگر الان غم، شادی، اندوه یا حسرتی به دل دارم همه و همه بهای روزمرگی های خودم است.

علامت سوال؛ حقیقی ترین چیزی است که در زندگی با آن رو به رو شده ام. بنظرم اگر علامت سوالی نبود هیچ گاه نقطه ها به کار نمی آمدند. دیگر سطر های بعدی نوشته نمیشد.

سوالی دارم...

به وقت غمگینی، حسرت، آه و اندوه هایم بیداری را تجربه میکنم یا به گاه خوشی و سرمستی؟ خوشی هایم آن به آن پیش از پیش، بیش از همیشه نقطه های پایانش ارمغان ناکامی است. حرکت ها، گام ها و تلاش های سر مستانه ام به غم می انجامد. عجیب است که شروع خوشی دارم و پایانی ناخوش.

راحت تر بگویم: مطلوبها، خواسته ها و اراده هایم مرا به کامروایی نمی رساند بلکه انتهای آن افسرده حالی است.

اما علامت سوال: به گاه شروع بیداری را تجربه میکنم یا به گاه پایان؟!