تلاشی برای ساختن منِ جدید
بزار از مشکل اصلی شروع کنم...
از وقتی که یادم میاد از زنگ انشا متنفر بودم، هرکاری میکردم تا از زیر بار نوشتن در برم بخاطر همینم معمولا کلی باج میدادم به خواهر بزرگترم تا اون برام انشا بنویسه! اما تنفر من زمانی بیشتر میشد که معلممون میگفت باید سرکلاس و در زمان محدود انشا بنویسیم... این برای من یعنی آوار بدبختی:(
چرا بدم میومد از نوشتن؟ چون میترسیدم!
میترسیدم از اینکه نوشتهام به اندازه بقیه خوب نباشه، جذاب و گیرا نباشه، میترسیدم از اینکه بخاطر نوشتهام انتقاد بشم و در کل میترسیدم که بقیه بخندن و بگن این چیه که نوشتی و این ترس باعث میشد که هیچوقت شروع نکنم به تمرین و آزمون و خطا...
مقطعهای تحصیلی رو همینجوری گذروندم تا رسیدم دانشگاه، دیدم نه اینجوری نمیشه دیگه ادامه داد! باید یه فکری به حال خودم بکنم. وقتی بلد نیستم بنویسم انگار بلد نیستم حرف بزنم، بلد نیستم درست و منسجم فکر کنم، بلد نیستم مفاهیمی که توی ذهنم هستن رو به هم دیگه ربط بدم و و و...
رفتم سراغ گوگل علیه السلام و سرچ کردم که چطور میتونم شروع به نوشتن کنم و در سایت چطور یکی ویرگول رو معرفی کرده بود، خاطره مال دو سه سال گذشته است و من یادم نمیاد اون شخص کی بود تا برم ازش قدردانی کنم بابت آشنا کردن من با ویرگول.
بعد از چند سال ساختن اکانت تصمیم گرفتم ترس رو کنار بذارم و شروع کنم به نوشتن، هرچند ضعیف و ناپخته،در مورد تمام مسائلی که باهاش دست و پنجه نرم میکنم و حتی شاید مسخره به نظر بیاد...
دوست دارم در پست های آینده در مورد خودم بیشتر بنویسم تا باهم دیگه آشنا بشیم?
از شمایی که پست منو میخونی ممنونم میشم اگه تجربه ای داری برام بگی تا بتونم در ادامه قوی تر و بهتر بنویسم?
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرگیجه
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایستگاه شادمان
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازگشت