حجامت روح
باید زیاد بخوانم آنقدر که کلمات از تمام مجراهای بدنم بیرون بریزد. چنان جاری شوند که کسی باورش نشود. دختر کلمه ریزان، دختر کلمهفروش شبیه کتاب مرد داستانفروش. حلقم پر از کلمهی پخته است. آروق که میزنم بالا میآیند و دوباره به پایینتر برمیگردند.
کسی کتاب میخواند که دلش میخواهد چیزهای مختلفی را تجربه کند و من یکی از آنها هستم. البته گاهی بیشتر از یکی میشوم یعنی یک به علاوهی هزار. شبیه آن شعر سعدی که میگوید تو یکی نهی هزاری، تو چراغ خود برافروز
من همان هزارم که یکی به آن اضافه شده است. تعریف از خود است اما من همیشه قشنگ میخندم همانطور که قشنگ مینویسم. خیلی به دوستی با من غبطه میخورند چون من برایشان شبیه معما جذاب و دستنیافتنی هستم. دروغ چرا همیشه میان دستانم یک معجزه دارم و تا آن را به بقیه نشان میدهم محو میشوند.
هیچوقت دلیلش را نفهمیدم تا اینکه یک روز به کسی نشانش دادم و محو نشد. از او پرسیدم چه شد که ماندی گفت: من عاشق کلماتم و این قلم با تمام آنچه در این سالها دیدم فرق دارد. من با کسانی که مینویسند آشتیام و فکر میکنم بهترین زندگی را ما داریم چون به معجزهی قلم پی بردیم. میتوانیم فکرهای مزخرفمان را با نوشتن حجامت کنیم و این فوقالعاده ارزشمند است.
لحظهای میایستم و به روزی که برای اولین بار حجامت کردم فکر میکنم همه چیز در جریان بود و تنها مادهای با غلظت فراوان همراه با خون از پشتم خارج شد. آن روز حس سبکی نکردم اما برای بار دوم یا چندم بود که تازه بعد از حجامت جسمم احساس سبکی کرد و دلش میخواست رها باشد و بخوابد.
ولی دارم یاد میگیرم فکرم را هم حجامت کنم. خواندن این کلمه در کتاب مرد داستان فروش خیلی به من چسبید برای همین هی دارم آن را تکرار میکن.
به نظرم آدم هر جایی از زندگی که حس کرد خسته شده باید راهی پیدا کند تا بتواند خودش را از آن وضعیت نجات دهد. چه فرقی دارد کجا باشد. حداقل کاری که میکند این است که تنهایی از پس خود بربیاید. به نظرم این خیلی مهم است.
من این روزها بسیار بیشتر از هر وقتی دنبال شادی و حال خوب واقعی میگردم. شادی که باشد زندگی بهتر پیش میرود. شادی برای زندگی شبیه چرخ است. وقتی شادی نباشد زندگی چرخی ندارد تا پیش برود یا اینکه چرخش نمیچرخد. چرخ زندگی که نچرخد همه چیز روی هوا میماند. مجبور میشوی خودت را برداری و روی زمین بکشی و ببری. خسته میشوی و نفست میگیرد. کافیست چند دوز شادی به خودت تزریق کنی همه چیز روی روال میافتد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور شخص مورد علاقه من..
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی ماهَــک
مطلبی دیگر از این انتشارات
[تابستانی که خزان شد!..]