در عشق دیگری وجود ندارد، آنکه به دنبالش میرویم خودمان هستیم.

ما برای دوست داشتن فرد دیگر از مرزهای جهان خود بیرون نمیرویم بلکه عاشق میشویم و انتخاب میکنیم که عاشق شویم، چون خودمان ، امیال و نیازهای مان را می‌بینیم : به دنبال معشوق می‌رویم تا از جهان بیرون و با چشمان دیگری نگریسته شویم، عزت نفس بگیریم، با ابراز احساسات محبوب، جایی امن برای خود در جهان بیابیم و به وسیله تعهد و دوام در رابطه ، احساس آزادی بیشتری را حس کنیم.

ما که ممکن است در خویشتن پناهگاهی برای خود ساخته باشیم، میل داریم تا در بیرون از مرزهای خویش نیز ، مامنی دگر داشته باشیم تا امنیت بیشتری را برای خود به ارمغان بیاوریم.

اگر بخواهیم هرگونه از صورت های عشق را تجربه کنیم، توجه ما معطوف به خودمان است نه دیگری. وجود انسانِ دیگر، صرفا بهانه ای برای رسیدگی بیشتر به نیازهای خودمان است یا میل به کشف کردن و غرق شدن در هستی انسان دیگری ! پس می بایست مسئولیت عاشقی کردنمان را بپذیریم و بعد از تمام شدن رابطه، خودمان را در داستان عشقمان، قربانی نکنیم!

هرچه که باشد، عشق از هر نوع اصیل یا غیر اصیل، معطوف خودمان است و دیگری، آیینه ای است برای نگریستن بیشتر در خویشتن!

آری... در عشق دیگری معنا ندارد، آنکه به دنبالش میرویم، خودمان هستیم.