دل و دماغ

می‌گوید: چند وقتی است نمی‌بینم بنویسی!

می‌گویم: دل و دماغ نوشتن ندارم.

نگاهم می‌کند.

- اشکالی ندارد. خُب داستایفسکی هم همیشه دل و دماغ نوشتن نداشته.

نگاهش می‌کنم. دانه‌های انار در قلبم ریز ریز می‌خندند.


پ.ن:

? از سلسله دلداری‌های خواهری که می‌داند عاشق کدام نویسنده‌ای.

? احتمالا پست موقت

? نمی‌دانم کی به ساحل می‌رسم اما هر وقت برسم دوباره می‌آیم [این جمله را صرفا جهت خودتحویلی نوشتم وگرنه می‌دانم نوشتن و ننوشتنم اینجا اهمیت چندانی ندارد]

☀️ آرزوی حال خوب برای همه دوستان دارم