این من نیز/ منکر میشود مرا/ من کو؟/ مرا خبر نیست/ اگر مرا بینی/ سلام برسان...
دوام آوردن در یک ابدیت بی انتها
گاهی متعجبم که چطور دوام آوردهام؛ در شرایطی که دوام آوردن، سختترین کار ممکن بوده و ادامه دادن، بعیدترین احتمال! من قدردان تمام تلاشها و سختکوشیهای خودم هستم و خودم را تحسین میکنم چرا که فقط منم که آگاهم به اینکه چه مسیرهای سختی را پشت سر گذاشتهام و از پسِ چه چیزهایی برآمدهام و اکنون با چه حریفهای بیانصافی دارم دست و پنجه نرم میکنم. اگر خودم با خودم مهربان نباشم، چه کسی با من مهربان خواهد بود و چه کسی با گفتن تو واقعا ارزشمندی و من به تلاشهای مداوم تو افتخار میکنم" خستگی سالها و ماهها و روزهای رفته را از جسم و روان من خواهد تکاند؟!
راستش را بخواهی دلم میخواهد هر چه سریعتر روحم را از این قفس آزاد کنم. دیگر تمایلی به زندگی نیست و حتی اگر تمایلش هم باشد، حوصله اش نیست. دیگر حتی خواب و استراحت های طولانی هم راضی ام نمیکنند. به چیزی طولانی تر و عمیق تر احتیاج دارم. چیزی به نام مرگ. اما چه کنم که شهامتش را ندارم. شاید هم هنوز چیزهایی باشند که تن رنجور و زخمی ام را به این زندگی سرشار از فلاکت متصل و امیدوار کند. اما بعید میدانم. دلم میخواهد چشمانم را ببندم و دیگر برایم مهم نباشد که اطرافم چه رخ میدهد.به مدت یک ابدیت بی انتها...
نوشته شده توسط پروا
مطلبی دیگر از این انتشارات
من کیستم !
مطلبی دیگر از این انتشارات
رها کردن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی پادکست اسطوره ای تحوت