دیوانه ای ، حرف حسابم را نمی فهمی

دیوانه‌ !
دیوانه‌ !


دیوانه‌ای، حرف حسابم را نمی‌فهمی

منشور و قانون کتابم را نمی‌فهمی

با گوشه‌ی چشمم نگاهت می‌کنم، اما

تشویش و آه و اضطرابم را نمی‌فهمی


شب، گریه‌های دردناکم را نمی‌بینی

شب‌پرسه و حال خرابم را نمی‌فهمی


دیوانه‌ام، دیوانه که چیزی نمی‌فهمد

دیوانه‌ای، درد و عذابم را نمی‌فهمی


می‌پرسی از من عاشقم هستی؟ ولی هرگز

از چشم‌‌های من جوابم را نمی‌فهمی !


با هرچه عشقت بر سرم آورد خندیدم

وقتی غم زیرِ نقابم را نمی‌فهمی

-- #آقای_شاید‌ (محسن زمانی)