زمستان
زمستان را دوست دارم
سرد و استخوان سوز است
میدانم
درختان در عریانی خویش ،به خوابند
فرصت حالا مغتنم است برای راه رفتن،
شبها هم دم تنهاییت مهتابیست که نقره فام دلش را با تو شریک میشود و اشک هایت شبنم جنگل بی برگ
روز را با مهر خورشید قدم به اعماق شاخه ها میگذاری و صورتت را به بوسه های نور میسپاری
تا یادآور عشقی باشد که هیچگاه از قلب تو راهی برای رفتن نیافت
زمستان را دوست دارم
حتی اگر اشک های شبانه ام در مسیر عبور از دشت های سرد صورتم ،یخ میزنند
زمستان را دوست دارم
حتی اگر چینی قلب شکسته ام بار ها در بند های قدیمی ترک میخورد ،
نمیدانم کدام زمستان دوباره خواهد شکست و کدام پاییز دوباره بندش میزند
زمستان را دوست دارم
روح من پیوسته در ساحل امن و دور از تو رو به موج ها به دنبال آبیست....💙💙❄🌧🌨
Emin
مطلبی دیگر از این انتشارات
نویسنده نیستم اما
مطلبی دیگر از این انتشارات
استاد شناسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنچه پرش فکری نمی سازد