سلام شیرین!
راستش من خیلی وقت بود که دلم میخواسته بیام ویرگول و خزعبلاتم رو جای توییتر و اینستاگرام اینجا منتشر کنم. عدم محدودیت کاراکتر، عدم قضاوتهای شخصی و چه و چه. از موقعی که به سرم زدم ویرگول اکانت بسازم خیلی خیلی میگذره. بالاخره دیشب زورم چربید و یه اکانت دست و پا شیکستهای ساختم که پیش نویس دو خط اول رو نوشتم و رفتم. صبح رفتم مدرسه. دیشب با صدتا مکافات سوال طرح کردم که از بچهها امتحان بگیرم و هر چهارتا کلاس دیدم اصلا درسشون تموم نشده. خیلی مسالمتآمیز سعی کردم خودمو با پتک نابود کنم. گذشتم برای هفته دیگه. یه پشه نشسته بود رو دیوار بغلم کف گرگی زدم نابودش کردم. امروز ناهارم رو وسط خیابون شصتوچهارم خوردم، دقیقا وسطش. یه لقمه مدرسه خورده بودم ولی گذشتم بقیهشو بعدا بخورم. به میم.نون زنگ زدم بپرسم گوشیش رو گرفته یا نه، نگرفته بود و بعد تلفن حالم از خودم بهم میخورد.
بهم تمرین سکوت داد. اگه غم رو بماهوغم ببینم، دوسش دارم، آرومه، ساکته، ساکن و ته نشینه. نه خبری از دادوبیداد هست نه محاکمه و قضاوت. سلام عزیزوم تو رو چقدر نمیشناختم. انگار همهش داشتم زره پولادین میپوشیدم که برم بجنگم. با دشمنان خیالی و فرضی. حالا سعی میکنم خفه خون مرگ بگیرم ولی از میانه همین خفه خون مرگ گرفتنها یه دعوا با مامان کردم که بهم گفت شبیه گربهها فقط به آدم میپری. :)
پسر من از زنده موندن خودمم خستهم از زنده موندن همه آدما خستهم. شروع هر هفته مقل حیات است و ما ز بهر تماشا آمدیم شما بهر چی؟
اومدم کتابخونه ملی، بالاخره بعد از سالها؟ نه بابا ماهها پشت گوش انداختن. دوساعت اول صرف اپدیت و کلیننیگ؟ جمشید شد و پیام تایید درخواستم توی موسسه اومد بعد اینکه دوساعت اولم رو خیلی زیبا نابود کردم دوساعت بعد درگیر اون کلهم خرابه ژوزه. :(
انقدر همه چیز اولش برام گنده و غیرقابل حله هیچ گوهی دربرابرش نمیتونم بخورم و در پایان اینجوریم که بابا! در نتیجه این اتفاق یه بار از رو دوشت برداشته میشه.
من اصلاً نمیدونم آدم باید اینجه چی بنویسه؟ روزنگار؟ یه چیزی که تازه فهمیده؟ حاصل مطالعه و فهمیدنمون باشه؟ یا هر خرغعبل و لاطئاتی که به ذهنمنون رسید؟ انیوی من شیرینم و دوست دارم اینجا شروع کنم به جستارهای بلند، روایتها و هرآنچه که به ذهنم میرسه که میتونم منسجمش کنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
انفجار ذهن
مطلبی دیگر از این انتشارات
کنکوری که نخواستم
مطلبی دیگر از این انتشارات
شعر عاشقانه خودنویس