به دنبالِ تعریف شکل بنیادِ غم و لبخند به هیبت شعر؛ در کنارش علاقه مند به موسیقی،گرافیک، ریاضی و حتی شاید اندکی برنامه نویسی...
شور تو شعر شد و عشق سرانجام گرفت
در عشق، بی وفایی، رسم زمان همین است
کاری نمی توان کرد، دنیا اگر چنین است
فکر تو از خیالم بیرون نمی رود عشق!
نام تو حک نشانِ این خاتم و نگین است
احساس دوری از تو ترسی به جانم انداخت
حاشا مگر که یک دزد، در راه در کمین است
دنیا اگر چه ما را دور از هم و جدا ساخت
لیکن که این زمانه، بسیار خوشه چین است
شیرین بُوَد اگر جان، گیری ز من که جانا
با تو اگر چه مردن، آن نیز دلنشین است
من همچنان درختم در انتظار باران
گاهی کنم فراموش، این ریشه در زمین است
آتش اگرچه سوزان ، عاشق اگرچه پرغم
تمثیل بس به جایی، کین عشق آتشین است
با مهر تو جهانم محدود شد به اندوه
بار غمِ تو ای دل! همواره با معین است...
✍ محمدمعین محمدی
🥀 هرگز
🆔 @moeinly
در صورت تمایل میتونید بقیه ی اشعار بنده رو در کانال تلگرامی بنده دنبال کنید...
مطلبی دیگر از این انتشارات
رمان نهال 🌱
مطلبی دیگر از این انتشارات
شعر عاشقانه خودنویس
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیدَن