عاشقانه نویس!

شاید حق با تو باشد!
شاید درست است اینکه من سواد رابطه ندارم ولی این‌را می‌دانم که اگر خم به ابرویت بی‌آید، جهانم درهم خواهد آشفت!
من، اهل جا زدن نیستم ولی اگر تو دلت با من نباشد، غم نبودن تورا به جان خواهم خرید. دوستت ندارم و این بزرگ‌ترین دروغ دنیاست!
برای من نشدی وجود نداره ولی تا زمانی‌که تو تهِ دلت حسی برایم داشته باشی و تا آن زمان جز تقلا برای داشتنت، هیچ هدفی در زندگی نخواهم داشت!
زندگی، کار، موفقیت، همه و همه در چشمان تو برایم خلاصه می‌شود در شادی تو، در بودن تو و در آرامش حضورت… این آرامش برایم مقدس است و می‌خواهم اقدس بودنت را نعره‌کشان، جار زنم.
تو برایم به مثابه فرزندم هستی؛ دوست دارم چون پدری برایت راه و رسم زندگانی را آموزش دهم گرچه خود استاد تدبیر و عملی! و دوست دارم چون مادری محافظت باشم گرچه تو خود چون مک کنزی اسکات (خانم سابق جف بزوس) مهربانی!
تو برایم نوری، تو برایم کوهی، تو برایم امیدی و تو هدفی برای ادامه بقا!
و بازهم می‌گویم “من دوستت ندارم” و این، بزرگ‌ترین دروغ دنیاست!


دوست‌دار تو
حق‌پناه