نامه ای به انسان


در روز هایی که دیگر ، عقربه های ساعت هم کوکی خود را از دست داده و روی یک فرم خاص متوقف شده اند. آن سوی دنیا مردمانی وجود دارند که هر لحظه از سقف خیالشان ، بارانی از افکار می چکد که این افکار،دردناک ترین باران های رمانتیک دنیاست . شاید بی دلیل نیست هر یک از ما انسان ها یک مشت خاطره ایم که هر کدام از این خاطره ها تلخی و شیرینی های خاصی برای دیگر آدم ها رقم می زنند که تعیین نوع مزه این خاطرات بسته به نوع باور و عقیده زمان حال است و در این بین این زمان است که با گذشت خود ، کیفیت محصول ما را مشخص می کند که آیا مورد رضایت مصرف کنندگان زندگی خود بوده ایم یا خیر ؟ اما به راستی تلخ و شیرین بودن خاطره ی ما فقط مختص زمان سرراه هم قرار گرفتن ما آدما هاست ؟ قطعا نه ! بلکه عاملی مهم تر از زمان وجود دارد که چاشنی این خاطره را دوچندان می کند ، نوع رفتار آدما با یکدیگر : که شکل گیری آن در 4 تا 5 ثانیه اول مواجهه شدن آدم ها اتفاق و چه دوستی هایی که در این مدت کوتاه رنگ واقعیت به خود گرفته و چه دوستی هایی که به جدایی و دشمنی مبدل شد. نمی دانم از آدمی زاد هر کاری بر می آید ، ممکن است بگوید خداحافظ ولی بند بند وجودش بر می خواهم بمانم باشد و باز نمی دانم که باور کنم یا نه که آدم ها نه شبیه حرف هایشان اند و نه شبیه عکس هایشان ، شاید گم شدن تنها مسیر پیدا شدن ابدی باشد اما با این حال بهتر از این اتفاق ، این بود که وقتی آدم ها می رفتن ، فکر و خیالشان را هم با خود می بردند تا بقیه مجبور نباشند وزن سنگین آن را تحمل کنند و...... هزاران شاید دیگر که همه و همه از خصوصیات پنهان آدم است که مجال حرف زدن و کنار هم بودن را حتی برای لحظه ای کوتاه از ما می گیرد.

با هم خوب باشیم ..)