با امید به الطاف خدا تار و پودی خواهم ساخت در پلیه ی پرورش روحی ام تا چون پروانه ای با بالهای رنگین رهایی، بر گلستان حقیقت و عشق پرواز کنم.
نام گذاری در شبانه روزی
گذاشتن نام و نام خانوادگی در شبانه روزی
داستان ورود من به شبانه روزی پر از ابهام هست. از این جهت که مطمئن نیستم این قصه ای که از پرستارها و مربی ها شنیدم حقیقت داره یا نه؟ اون شب و یا اون روزی که نوزاد 20 روزه بودم و در دست مامور کلانتری به شبانه روزی آمدم، شیفت کاری کدوم پرستار بوده و چه کسی منو تحویل گرفته؟ توی پرونده م نوشته" نوزاد 20 روزه ای با بند ناف تازه قیچی شده و در خیابان زند پیدا شده و به مامور بخش 1 کلانتری شیراز تحویل داده شده" . و تاریخ ورودم هم نوشته شده. دیگه توضیحی وجود نداره که با چه لباسی و با چه شکل و قیافه ای به دنیای پر هیاهوی شبانه روزی وارد شدم. باز خداروشکرش باقی هست ؛ اونی که اسمم رو انتخاب کرده خوش سلیقه بوده . البته سالی که من به شبانه روزی وارد شدم فکر میکنم سال سختی برای زوج ها بوده و خیلی از زوج ها پشیمون شدند بچه دار شدند و ترافیک ورودی های اون سال در شبانه روزی بالا بوده. از بچه های عقب افتاده ذهنی و ایزوله گرفته تا ما که از لحاظ عقلی و جسمی سالم بودیم. و نام هایی هم که انتخاب شده خدایییش یکی از یکی زیباتر بوده. مثلا اسم دلبر و زیبا، نازنین ، غزاله و... مربوط به همون سالهاست. نام فامیلی و یا همون خانوادگی ، زمانی برامون می گذاشتن که می خواستیم وارد مدرسه بشیم. یعنی تاریخ تولد ما با تاریخ صدور شناسنامه 6 سال فاصله داره. نحوه انتخاب نام فامیل به این صورت بوده که مثلا یک کلمه مثل احمدی را انتخاب میکردند و پسوند فام و نیک و اصل بهش می چسبوندند. مثل احمدی فام، احمدی اصل و احمدی نسب و ... یعنی نام خانوادگی ترکیبی مخصوص بچه های اصیل و خالص شبانه روزی است. و اونایی که نام فامیلی واقعی دارند ترکیبی نیست و مال خانواده شون هست. اون سال ها صدور شناسنامه اینقدر زیاد بوده که از چند تا کلمه برای نام خانوادگی استفاده می کردند. و از برخی از شهرستان های اطراف شیراز هم برای صدور شناسنامه کمک می گرفتند.
القصه ... اینطوری هست که تاریخ تولدم رو نمیتونم دقیق بگم. اصول آفرینش اینه که من باید با اراده خداوند بدنیا می اومدم و با هر اسم و فامیلی که دارم یکی از بنده های خدا شوم و در مسیر زندگیم با کسانی که تقدیر کرده آشنا شوم و از هر کدام درس های زندگی و آداب اجتماعی بیاموزم. این اصل برای همه صدق میکنه . ولی من نمیتونم دقیق بگم که هر کدام از رفتار من علاوه بر ژنتیکی بودن ، از کدام فرد یا افراد نشات گرفته شده؟ کلا ترکیبی از آدمهایی هست که خدا در مسیرم قرار داده و به نظرم ترکیب خاص و منحصر بفردی شده. نه تنها من بلکه هر کداممان رفتار خاصی داریم که شبیه هم نیستیم. البته وجه اشتراک همه ما امید به زندگی و لذت از حال هست. همه ما یاد گرفتیم در کنار هم روزهای خوب و بد را پشت سر بزاریم. گاهی در رویاهایمان به این فکر میکنیم که شبیه کی هستیم و پدر و مادرمون چه شکلی هستند؟ و الان زنده هستن ؟ و چیکار میکنن؟ این افکار برای بچه هایی که هیچ خبری از خانواده ندارند همیشه وجود داره و حتی سناریوهای مختلفی هم از انواع شغل های پدر و مادر و علت های مختلف نخواستنمون در ذهنمون پرورش میدیم. خوبی این سناریو ها اینه که شخصیت های خیالی خانواده مون بر اساس مقتضیات زمانی و به دلخواه ما تغییر میکنه. گاهی خانواده پر جمعیت میشیم و گاهی تک فرزند.
بله... هر بنده ای از خدا داستان منحصر بفردی برای خودش داره. همه ما در مسیرهای معین قدم می گذاریم. گاهی خدا را در کنارمون حس میکنیم و صدایش را می شنویم. و گاهی رد پای خدا را در مسیرهایی که گذراندیم را بخوبی حس میکنیم.
چه هوایی … چه طلوعی!
جانم …
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا …!
به خدایی که خودم میدانم!
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب
ساختهاند!
به خدایی که خودم میدانم!
به خدایی که دلش پروانه ست …
و به مرغان مهاجر
هر سال راه را میگوید !
و به باران گفته ست
باغها تشنه شدند …!
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست!
که مبادا که ترک بردارد …!
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی … جانم …!
سهراب سپهری
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناکلمات - شماره ۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرگیجه
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساس پارادکسیکال در مواجهه با ویرگول