نماد شناسی فیلم فانوس دریایی/the lighthouse
فانوس دریایی، امیدی تازه برای سینمای وحشت
قطع به يقين میتوان گفت که شاهكار رابرت اگرز/Robert Eggers ، یکی از متفاوتترين آثار سينمايى چند سال اخير در ژانر وحشت است.
رابرت اگرز پيش از اين فيلم با ديگر شاهكار خود یعنی«the witch» يا «ساحره»، مهارت خود را در فيلمسازى و خلق اتمسفری نو، ثابت کرد و در اثر دومش اين تردستى را به غايت خودش رساند.
شكل و شمايل فيلم مىتواند در ابتدا گولزننده باشد و مخاطب را كمى براى تماشاى اثر بىميل كند. فيلمى سياه و سفيد با قاب بندى ١.١٩:١، هنجارشكنى بزرگی براى سينما دوستان محسوب مىشود؛ اما رابرت اگرز با هوش بسيار بالا و مهارت مثال زدنى خود،جاى هيچگونه ايرادى در انتخاب قاب بندىها و سياه وسفيد بودن اثر باقى نمىگذارد. در تمام مدت مخاطب بخاطر قاببندی غیرمعمول و مربعی شکل فیلم فشار، جنون و تنگنا را به وضوح درك و تجربه مىكند. در معارفهی بيننده و داستان، فضاى فيلم تداعی کنندهی فضايى بىروح و هولناكی است كه به روايت داستان كمك بسزايى مىكند. شايد اين فيلم از معدود فيلمهاى چندسال اخير باشد كه به درستى سياه و سفيد است و برای خاص بودن تلاشی نمیکند و با تمام آنچه که دارد خاص است.
فانوس دريايى فيلمى سورئال دربارهى دو نگهبان فانوس است كه در راه رسيدن به رستگارى خود، به نيستى و نابودى كشيده مىشوند و ما همراه با نالهى فانوس، به تماشاى نابودى هر كدامشان مىنشينيم. به نظر مىرسد فانوس از پايان قصه كاملاً با خبر است.
هر مخاطبى كه اثر را تماشا كند نظر متفاوت خود را خواهد داشت. بعد از آثار «ديويد لينچ»، كمتر اثری ساخته شده است كه ديدگاهی شخصى به بيننده تقديم كند؛ چرا كه فانوس در اين روايت نماد رستگارى است و معناى رستگارى براى هر یک از ما مشترك نخواهد بود، اما نماد شناسى فيلم در این جا به پايان نمیرسد. رابرت اگرز و مكس اگرز به نحو احسن يك داستان ساده را به يك كتاب اسطوره شناسى تبديل كردهاند!
از مهمترين ركنهاى نمادين داستان، مرغ دريايى است. به گفتهى “توماس ويك” بعد از مرگ هر دريانورد روح آن شخص درون مرغ دريايى حلول مىكند. مرغ دريايى در ادبيات يونان نماد پيامرسان و اخطار دهنده است. مرغ دريايى اين روايت، از ابتداى فيلم در حال اخطار دادن به “وينزلو“ است و او با كشتن مرغ دريايى سرنوشت شوم خود را قطعى مىكند. مىتوان اينگونه برداشت كرد كه مرغ دريايى همان وينزلو است كه مرتباً درتلاش است كه خودش را از سرنوشت هولناكى كه بارها توسط توماس ويك بازگو مىشود، نجات دهد. وينزلو اما در چرخهى ابدى مجازاتش قرار دارد كه نمىتواند خود را رها كند. سركشى اين كاراكتر را مىتوان به يكى از اسطورههاى يونان يعنى “پرومتئوس” (خداى آتش) تشبيه كرد كه از “زئوس“ (خداى خدايان) سرپيچى کرد. او براى رستگارى بشر، آتش را مىربايد و زئوس او را مجازات مىكند. به گونهاى كه پرندگان از جگر پرومتئوس تغذيه كنند. با اين استدلال كه خدايان ابدى هستند و از بين نمىروند، جگر پرومتئوس هر بار بعد از خورده شدن ترميم شده و دوباره به چنگ پرندگان گرفتار میشود و در نتیجه او به زجری ابدى محكوم است؛ درست مانند سكانس پايانى فيلم! آتش دزديده شده نيز همان فانوس است. فانوسى كه رسيدن به آن قدغن است، اما سركشى و جنون كار دست خداى آتش مى دهد.
در بخشهايى از فيلم، كارگردان به وضوح شخصيت ويك را استعارهاى از خداوند دريا يعنى “پروتئوس” نشان مىدهد(در قسمتى از فيلم، وينزلو در توهماتش توماس را مانند پروتئوس مىبيند) كه اين تشابه غيرقابل پيشبينى هم نيست؛ چرا كه پروتئوس و ويك به يك اندازه به دريا و فانوس وابستهاند و تنها خود را مالك آن مىدانند و مايل به اشتراك گذاشتن هيچگونه دانش و قدرتى نيستند.
پرى دريايى هم قصهى جالبى دارد. رابرت اگرز به خوبى توانسته حقيقىترين پرى دريايى سينما را خلق كند؛ چرا كه در داستانهاى اساطيرى، پريان دريايى نماد سرنوشت شوم هستند. نجوايى كه آنها از خود سرمىدهند، هيچ شباهتى به چيزهايی كه قبلاً شنيدهايد ندارد. آنها با صداى جيغ آزاردهندهى خودشان، دريانوردان را در دريا غرق مىكنند تا آز آنها تغذيه كنند. هيچ نشانه و نماد مثبتى را نمىتوان در فيلم يافت كه نجات دهندهى وينزلوى جوان باشد. چرا که این داستان سعی دارد کاراکترها را مجازات کند و به همین دلیل است که ما با دو نگهبان فانوس در دریایی بینام و نشان همراه میشویم. همراه میشویم تا مجازات و جزای آنها را تماشا کنیم.
رابطهى بين وينزلو و توماس ويك مىتواند تعابير مختلفى داشته باشد. حاكم و محكوم، خالق و مخلوق (در سكانس فوق العادهاى كه اقتباسى از تابلوى معروف ساشا اشنايدر است، مىتوان به اين تشابه پى برد) و حتی پدر و پسر! اما ويك مىتواند تنها وجدان وينزلو باشد كه او را به اعتراف دربارهى گذشتهاش وادار مىكند. حتی ممکن است ویک توهمات وینزلو باشد. وينزلو نیز پس از كشتن نفس و وجدانش در پايان فيلم،جرئت لمس فانوس را پيدا میكند. این اتفاق نشان مىدهد که وينزلو از حاكم پيشين خودش هم سرپيچى كرده و شايد حضور او در اين جزيره مجازات جنايتش باشد! ظاهراً وینزلوی جوان در لوپ مجازاتی اسیر شده است که نمیتواند از ان سربلند بیرون بیاید.
در پايان فيلم، توماس هاوارد يا وينزلو به خواستهاش دست پيدا مىكند. او در مقابل نور بىنهايت و لذت بىكران فانوس كه مهمترين كاراكتر فيلم به حساب مى آيد قرار مىگيرد. لمس فانوس و رستگارى وينزلو، از توانايى و نيروى او فراتر بوده و او پى مىبرد كه تنها حاكمش يعنى توماس قادر به داشتن اين محبوب دريا بوده است.
سكانس پايانى فيلم را میتوان شاه سكانس تمام فيلم دانست. زمانى كه وينزلو با صورتى پوشيده از خون توماس كه به رنگ قير درآمده است، به محبوب خود میرسد. جايى كه بازيگرى، فيلمبردارى، نورپردازى و موسيقى دست به دست يكديگر مىدهند تا مخاطب خود را به جنون برسانند!
خوشبختانه يا متأسفانه، فيلم آنقدر غنى و حساب شده است كه بتوان صدها برداشت ديگر از آن استخراج كرد. قطعاً ديدگاه خالق اثر نيز يك ديدگاه شخصى است، اما فانوس دریایی داستانها پشت داستانش دارد.
موسيقى فوقالعادهى مارك كورون، زمان نفس كشيدن به كاراكترها و مخاطب نمىدهد. سينماتوگرافى و فيلمبردارى، شاهكارهای بصرى و تكنيكىای هستند كه كلوز آپهاى بىنظيرى را از صورت بازيگران ثبت مىکنند. اگر توجه کرده باشید در تمام آنها نور فانوس صورت كاراكترها را به دو نيمه تقسیم مىکند و هر دو نيمه يك وجه از هر شخصیت را نشان مى دهد. نیمهای پر نور و نیمهای تاریک. یا نیمهای ترسیده و نیمهای خشمگین.
نمیشود از تمام جنبههای مثبت فیلم صحبت کرد و از بازيگران فوقالعادهاش حرفی نزد! ویليم دفو با بازى عجيب و دشوار خود مخاطب را ميخكوب مىكند. رابرت پتينسون نیز از اميدوار كنندهترين بازيگران اين نسل محسوب مىشود، پتینسون با اجراى فوقالعادهاش در فیلم فانوس دریایی جايگاهش را در سينما ارتقا داد. مىتوان حدس زد كه الگوى پتينسون براى ايفاى نقش اين كاراكتر، کسی نیست جز دنيل دى لوئيس در فيلم « خون به پا خواهد شد». با الگوبردارى از فوقالعادهترين نقشآفرينى دههى 2000، بايد هم اين انتظار را از بازی پتينسون داشته باشيم.
فانوس دريايى مى تواند از نجات دهندههاى ژانر وحشت و روانشناختی باشد که تنها با صداهای سرمان ما را میترساند. قطع به یقین میتوان گفت که این اثر، مسبب فيلمهايى عميق و معناگرا در يك قالب هنرى با روايتى در اين ژانر خواهد بود.
فانوس دريايى فيلمى تاريك همراه با داستانى وحشتناك است، اما نور اميدبخشى براى هر سينما دوستى را در خود روشن میکند. و درنهایت فیلم فانوس دريايی موجب رستگارى بيننده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دروغی به نام زندگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیرمرد پرتقالی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیدار