یک مهندس هستم ولی آرزوی نویسنده بودن دارم.
هفته ای یه بار...
هفته ای یه بار قرار گوشیت زنگ بخوره! یعنی قرار هفته ای یه بار اونی که دوسش داری بهت زنگ بزنه. کمه نه؟ اره خیلی هم کمه.
اونی که دوسش داری اونی که احتمالا دوست داره باید هرروز بهت زنگ بزنه روزشو تعریف کنه. تو از روزت بگی. از سختی ها و آسونی های روزت بگی. باید از نامهم های دنیا بگید. از خنده هاتون از دل گرفتگی هاتون. هفت های یه بار آخه میشه خلاصه ای از اخبار.
اما این مصیبت رو من از وقتی که دانشجو بودم داشتم. اونی که دوسش داشتم فقط هفته ای یه بار بهم زنگ میزد. آدم ملاحظه گری بود و البته که هنوز هم هست. حالا هم که این سر دنیا هستم با همه نگرانی هامون بازم هفته ای یه بار بهم زنگ میزنه. ترسناکه اگر این یه بار تماس رو ازدست بدی. ترسناکه. خیلی هم ترسناک چون دیگه تا هفته بعدش باید تمااااام فامیل رو بسیج کنی تا بهت ثابت کنن حال مامانت خوبه!
آره اونی که دوسش دارم مامانمه. اونی که احتمالا دوستم داره مامانمه!
اما زندگی اینو برامون ساخته. زندگی که نمیتونی بگی اگر بخوای میتونی تغییرش بدی. نگیم. انقدر اینو نگیم. گاهی هیچی دست ما نیست. و گفتن این جمله حس بی عرضگی به آدم ها میده.
مطلبی دیگر از این انتشارات
آسمان سرخ در سپیده دم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دِلی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
عاشقانه نویس!