از پریود بگو؟!

.

با یکم که نه؛ با یه عالمه تأخیر اومدم و میخوام از پریود بگم! اصلا چرا نباید از پریود گفت؟ چرا باید خجالت کشید؟

...خب! بسه...

نمیخوام ازین حرفای تکراری بزنم! نمیخوام بگم وقتی پریودم شکمم درد داره یا چی! نمیخوام بگم تو مدرسه و سرکار سخته که پریود باشی! من اصلا نمیخوام ازین حرفا بزنم... میخوام برم به ریشه و برگردم به خودم. من کی هستم؟!

.

تو زنی یا آدم؟ هیچ‌یک یا هر دو؟!
تو زنی یا آدم؟ هیچ‌یک یا هر دو؟!

.

از روزی که خودمو شناختم، قبل از اینکه بفهمم اصلا فرقِ بین زن و مرد چیه و چراست، فهمیدم که باید دوم بودن رو بپذیرم! این جنسِ دوم بودنه گاهی با تَشرِ بچه‌های همسن و سالِ پسر بود، گاهی‌م با غیرتی شدن های پدر... گاهی وقتا با نگاهای سنگینِ یه پسر! گاهی‌م با بی‌احترامی شدن بهم تو کوچه و "جون" و "جیگر" شنیدنا...هیچ فرقی‌م نداشت! همه‌ی این ماجراها، چه در ظاهر به نفع و چه در ظاهر به زیانِ من، فقط یادم می‌آوردن که من جنس دومم و باید همیشه یک سرپرست از جنس مرد داشته‌باشم!

بخوام واقع‌بین باشم، آره! من همیشه به عنوانِ جنسِ دوم زندگی کردم! حتی پدربزرگم که منو خیلی دوست داشت، بعدِ به دنیا اومدن برادرم(تنها نوه‌ی پسرش) منو به کل فراموش کرد.

خیلی وقتا تو خودِ خونه احساس کردم حرفِ بسیارِ غیرعقلانی و غیرمنطقیِ برادرم، پذیرفته میشه؛ چون پسره و قراره مَرد شه و زن بگیره و... اما من! نه خوب به اون صورت...

حتی سرِ کلاسِ درس‌م معلمامون که اتفاقا خانم هم بودن از همون بچگی بهمون میگفتن اگه پسری بیاد و به دختری بی‌احترامی و حتی، تجاوز کنه مقصر دختره و لباس و رفتار و پوشش و نمیدونم چی‌چیش...

حتی وقتی می‌دیدم تصمیمِ اول و آخرِ زندگیِ مادرم دستِ پدرمه و اگه بخواد میتونه از خیلی پیشرفت‌ها منع‌ش کنه...

حتی اون زمانی که نمی‌تونستم مثل بقیه‌ی بچه‌ها به پشت روی زمین بخوابم و گیم بازی کنم، چون ده نفر صداشون درمیومد!

حتی زمانی که فهمیدم مویِ سرم رو می‌بافن با آرزوی اینکه هر چه زودتر عروسم کنن!

حتی وقتی که دیدم کم‌کم دارن ذهن‌مو از علم و هنر و ادب، می‌گیرن تا براشون ماکارونی درست کنم!

حتی زمانی که دیدم تو رابطه بهم جز به چشم یه دستگاهِ ارضا نگاه نمی‌کنن!

حتی زمانی که فهمیدم زن تو ازدواج، جز دستگاهِ جوجه‌کشی نیست...

حتی زمانی که دیدم تنها لنگرِ زنده موندنم، تنِ لذت‌بخش و زیبامه... تنِ زاینده و پرورنده‌مه... تنِ قدرتمند و تربیت‌گَرَمه...

من تو همه‌ی اینا احساس کردم که باید جنسِ دوم باشم... ولی نمیخواستم!

پدرِ من مسلمان بود، از رفتار و کردارش عمری درس می‌گرفتم اما قرآنی رو که زن رو داراییِ مرد بدونه، رها کردم...

من می‌مُردم برای خانواده‌م اما گاهی تو روشون وایسادم و فریاد زدم که میخوام آدم باشم، نه زن!

من دلم میخواست آدم باشم...

.

تو آنقدر معجزه‌ای که باورت نمی‌کنند کوردلان...
تو آنقدر معجزه‌ای که باورت نمی‌کنند کوردلان...

.

با اکانت قبلی‌م یه پست با عنوانِ "آزادگی" داشتم! توش نوشتم که برای من رژ مساویِ با چادره! چرا؟! بیاین برگردیم به اون نوشته...

.

آزادگی؟!
.

روسری مگه چیکار میتونه بکنه؟!

.

خیلی‌وقت پیش (قبل از شروع جریان انقلاب در ایران) داشتم با یه خانمِ تحصیل‌کرده‌ی منطق‌دانِ سخن‌پرورِ همه‌چی تموم؛ که اتفاقا مذهبی و محجبه هم بود، در مورد حجاب و چرایی و محدودیت‌هاش بحث می‌کردم. خب معمولا تو یه همچین بحث‌هایی اگه طرف مقابلم آدم حرف و منطق و کلام باشه، منم کم نمیارم و پوزه‌ی هر چی اعتقاد باطله، به خاک میمالم..! ولی این خانم یه سوال عجیب و ساده پرسید!سوالی که باعث شد جوابِ کاملی براش پیدا نکنم و درگیرش بشم..گفت شما که اینقدر از روسری می‌نالین، این روسری مگه چیکار میتونه بکنه؟ کدوم روسری میتونه مانع ورود علم به مغز زن بشه‌؟ کدوم روسری میتونه دست و پای یه خانم ورزشکار رو ببنده و مانع رشد ورزشی‌اش بشه؟ کدوم روسری میتونه کلید بشه و در جامعه رو؛ به روی زن قفل کنه؟ کدوم روسری میتونه مُهر بشه و بکوبه تو دهن زن تا حرف نزنه؟ بابا روسری که کاری به کار زن نداره...

بعد از تموم شدن بحث ناتمومم با اون خانم، تازه پروژه‌ی تفکر من در باب این سوالات شروع شد! واقعا اگه روسری کاری نمیکنه، چرا _جز در موارد استثنا که میگم بعدا_ زن‌هایی که درگیر حجاب و روسری و اینان، با وجود حتی هوش و درک و علم و تحصیلات غنی؛ آخرش کشیده میشن سمت تم خانوادگی مزخرفِ بخواب، بخور، بشور، بِزا..! چرا کم‌کم این زنا، در اکثر موارد خودخواسته؛ میشن زندانیِ خونه..! چرا کم‌کم فراموش میکنن فکر کنن و کتابِ درست بخونن..! چرا یادشون میره تو خونه‌ی پدر اضافی نیستن و لزومی نداره یکیو ندیده، نشناخته دست در دستش بِرَن... و معمولا هم مورد ظلم قرار بگیرن..! چرا روسری در نهایت یک زن رو محدود میکنه؟!

.

از امروز به فکر فردا باش!

.

این سوالات تا همین چند وقت پیش توی مغز من اینور و اونور میرفتن و بی‌پاسخ مونده بودن؛ تا زمانی که جریان انقلاب برای آزادی در ایران شروع شد. از همون ابتدای ماجرا، بعد از اینکه خشم در وجودم فروکش کرد، از خودم یه سوال پرسیدم. گفتم آدمای نسل قبل؛ زمانی که انقلاب سال ۵۷ رو با شعار استقلال، آزادی به پیروزی رسوندن، کجای راه رو اشتباه رفتن؟! نکنه ما هم با دادن کلی خون و گرفتن کلی عشق و پسر و دختر و فرزند؛ تهش یه پنجاه سال دیگه برسیم به جایی که مثل خیلیا بگیم آقا! من رفتم تظاهرات و جنگیدم و خون دادیم؛ ولی انگار اشتباه کردیم!

منشاء اشتباهِ اون دوران کاملا مبرهن بود! جهل و هم‌بستگی! تعجب نکنید.. وقتی یه چیزی توسط اکثریت جامعه مورد قبول قرار بگیره، درین شرایط خیلی سخت میشه به این فکر کرد که آیا این عمل درسته یا خیر!

به نظر خودِ من ولی؛

همونقدر که جنگیدن انسان جاهل در راه علم؛
مضحک به نظر می‌یاد،جنگیدن انسان ظالم هم در راه عدل، خنده داره!
من و تو، اگه امروز در مسیر عدالت می‌جنگیم، نباید فراموش کنیم که انسان‌های قبل از ما هم برای عدالت جنگیدن و امروز، حاصل عدلشون؛ شده اوج ظلم و بی‌کفایتی..
دلیلش مشخصه.
جهل.. جاهلانی که در راه علم، سینه سپر کردن و تشخیص ندادن، علمی در کار نیست..
ظلم.. ظالمانی که در راه عدل، خون دادن و خون ریختن ولی نفهمیدن، عدل، همون سود نیست!
درسته امروز نه ما اونهاییم..  نه اونا ما هستن.
اما فردا،
بچه‌ی تو؛ توی امروز میشه و تو خودت، امروزِ پدرت..

بنابراین کار درستیه که از امروز به فکر پاسخی باشی که قراره به فرزندت بدی.. پس قبل از اینکه برای آزادی بجنگی، آزادی رو بشناس!

.

آزاد باش و آزاده..

.

آزادی، معنای واحدی نداره! برای یه ماهی، بودن تو اقیانوس اسمش آزادیه.. برای یه بذر، بودن زیر خاک و برای یه پرنده، پریدن بی‌پروا تو آسمون!

اما برای انسان آزادی چیه؟ آیا همه‌ی آزادی، مربوط به انتخاب نوع زندگی و پوشش و دین و کاره؟! اصلا از کجا معلوم که بتونیم این انتخابا رو درست؛ انتخاب کنیم؟ از کجا معلوم که این آزادی وعده‌ داده شده به ما، فقط یه قفس زرّین خوش‌رنگ نباشه؟!

جوابشو من میگم! بله. انتخاب سبک زندگی، برای یک انسان به معنای آزادیه! انتخاب نوع پوشش و لباس، آزادیه! انتخاب دین و مذهب آزادیه! انتخاب شغل و حرفه، آزادیه! و به هیچکس هم مربوط نیست که دیگری چه انتخابی درین زمینه می‌کنه. به کسی مربوط نیست که یه پسر چرا موهاش بلنده...(شنیدم به این طفلان معصومم SMS میاد که عرف و حجاب و پوشش و نمیدونم چی‌چیو رعایت کنین! ) به کسی مربوط نیست که چرا یکی شلوار کوتاه می‌پوشه و یکی ساپورت! به کسی مربوط نیست که من نویسنده‌ی بی‌کفایتی بشم یا شاعرِ مزخرفی باشم! به کسی مربوط نیست که تو، توی خانواده‌ی مسلمان به دنیا اومدی و دلت نمیخواد که مسلمان باشی! به کسی مربوط نیست که مادرِ تو، بی‌حجابه و تو چادر سر میکنی...
آقا به کسی مربوط نیست که تو روزه می‌گیری و مسجد میری! به کسی مربوط نیست که تو مهمونی می‌گیری و مست می‌کنی! این اسمش آزادیه...

اما؛

آزادی فقط این نیست! درسته که تو این دورانِ سختِ جنگِ برای آزادگی و زندگی؛ اینا خیلی بولد شدن و بایدم بولد میشدن؛ ولی آزادیِ دیگری هم هست که تمام این آزادی‌ها، و استفاده‌ی درست از این آزادی‌ها در گرو اونه! آزادی اندیشه...

حالا شاید با خودتون بگین؛ آزادی اندیشه رو که ما همیشه داریم! اینو که کسی نمی‌تونه از ما بگیره... مگه میشه اندیشه‌ی کسی رو کنترل کرد؟! نه خوب در کوتاه مدت نمیشه اندیشه رو کنترل کرد! اگه می‌شد من فورا باهاش اندیشه‌ی یه بنده خدایی رو کنترل می‌کردم! ولی نمیشه. اما میشه...

ببین، کسی نمی‌تونه تو رو مجبور به فکر کردن و گسترش دادن یه موضوع خاص تو ذهنت کنه؛مگر اینکه تمام ابزار و اطلاعات در دسترس تو،دستِ اون باشه! اخبارت‌و اون بگه، اون تولید کنه! لباس‌تو اون وارد کنه! دسترسی به مخدر رو برات آسون‌تر کنه! مدرسه‌تو مسموم کنه! قانونِ اجباریِ حجاب بنویسه برات، در حالیکه نود درصد جامعه با این موضوع گلاویزن و بیزارن ازش! از همه بدتر! کتابِ درسی بنویسه! اذیتت کنه! بترسونتت... و ذهنتو مشغول اون چیزی که میخواد کنه!

اون این وسط چه سودی می‌بره؟! حکومت می‌کنه! غارت می‌کنه! تخریب می‌کنه! میکُشه و پَرپَر میکنه...

من عمیقا ایمان دارم به اینکه؛ حاکمِ ظالم، برای اینکه بتونه حکومت کنه، تا جایی که بتونه باید ذهن‌ها رو مشغول چیزای کوچیک کنه! باید اندیشه‌ها رو طوری کنترل کنه که همه فکر کنن در راه رسیدن به هدف میجنگن و هر روز ازش دورتر و دورتر بشن...

.

زن نباید که بفهمد:/

.

و این کنترل ذهن، باید بیشتر از مردان جامعه، متمرکز بر زنان جامعه بشه! چون اگر یک زن آگاه بشه، یک خانواده آگاه میشه... حالا تصور کن تمام زنان آگاه بشن؛ جامعه آگاه میشه! و در جامعه‌ی آگاه، حاکمِ قاتل آزادی، نمی‌تونه حکومت کنه.. باید دُمشو بزاره رو کولش و برای همیشه‌ی همیشه ازین دیار بره...

ولی اگه زن آگاه نشه، مرد‌های جامعه هم که حاصل دست‌رنج و تربیت همین زن‌ها هستن، ناآگاه باقی خواهند موند! پس جامعه کلا در جهل فرو خواهد رفت...

این سیاست مالِ امروز نیست! از همون ابتدای بشریت همیشه سرکوبِ دانستن و فهمیدن و تحصیل زن‌ها بوده! و اگر فکر می‌کنین امروز تموم شده، اشتباه می‌کنید! نه تنها در ایران و جامعه‌ی امروز ایرانی،بلکه در تمام جهان؛هنوزم یه عده انسانِ مذکرِ هرزه‌ی باهوش؛توی یک اتاق فکر،در حال اندیشه‌ان که چطور میتونن فرآیند رشد و آگاهی زن‌ها رو به تاخیر بندازن..! تا شاید بتونن بیشتر به ظلم و جنایت‌هایی با ابعاد بزرگ و دور از تصور من و تو بپردازن...

.

چادر = رژ !

.

بیاین برای شروع این بحث، سوالِ اول متن رو جواب بدیم! اینکه روسری چیکار میتونه بکنه؟!

روسری در اصل، نمی‌تونه هیچ محدودیتی به وجود بیاره! نیم‌متر پارچه که کاری از دستش برنمیاد... ولی اعتقادِ خوابیده در پشت اون روسری، و سیاستی که اون نیم‌متر پارچه رو برات اجبار میکنه؛ میتونن کم‌کم تو رو محدود کنن! نه از طریق این پارچه... از طریق ذهنت!

بهت میگن روسری سر کن تا موی تو، باعث تحریک یک مرد توی جامعه نشه! ذهنِ تو میره سمت اینکه موهات تحریک کننده‌ن! و ذهن مرد هم همینو می‌پذیره! ولی خدا‌وکیلی مو، شاید مظهر زیبایی و لطافت باشه اما ابزار تحریک نیست! مگر اینکه یه بنده‌خدایی مریض باشه که درین صورت من امشب موقع افطار برای رهایی از بیماریِ هوس، براشون دعا میکنم! هرچند که میدونم خوب بشو نیستن! چرا که چشماشون، چشمِ سر نیست! اونا چشم‌بسته هم غرق شهوت‌ان.. و همون اول گفتم که بیمارن!

خلاصه این میشه که یواش‌یواش ذهن کنترل میشه و افسارش به دست تمایلات نفسانی داده می‌شه...

ولی بیاین قبول کنیم که دیگه دوران این تئوری بالا؛ گذشته! نسلِ ما، نسلِ اطلاع و آزادی شده و دیگه نمیشه با این چیزا ذهنشون رو کنترل کرد...

پس ابزارِ کارشونو عوض میکنن! میان و با سر دادن شعارِ آزادی، توی دخترِ آزاده‌ی زیبای بااستعداد رو متقاعد میکنن که دست از درس و ادب و هنر و ورزش و علم برداری و همه‌ی فکر و ذکرت بشه اینکه با زدن یه رُژ با یه رنگ جیغ؛ به همه ثابت کنی که آزادی!

اینکه همیشه میگم رژ برای من مساویِ با چادره، دلیلش همینه!

حالا شاید بگین یعنی همه‌ی زنایی که رژ میزنن،جاهل ان؟ یا همه‌ی خانمایی که چادری‌ان هیچی حالیشون نیست؟! نه دوست عزیز! من کِی همچین حرفی زدم! گاهی عرف جامعه طوریه که تو مجبوری یه‌کارایی رو بکنی. مثلا نمیتونی که بدون مقنعه بری مدرسه، میتونی؟ نمیتونی که عروسیت باشه و آرایش نکنی،میتونی؟ نمیتونی که این چیزا رو از زندگیت حذف کنی، میتونی؟!
معلومه که نمیتونی! پس میدونی راهش چیه؟ اینه که ذهنت رو از قید و بند این چیزای خاله‌زنکی رها کنی... بزاری رژِ روی لبت، فقط یه لایه رنگ باقی بمونه! بزاری روسری روی سرت، همون نیم‌متر پارچه باقی بمونه! نزاری همین چیزای کوچیک ارزش تو رو تعیین کنن و بخوان تو فکر و اعتقاد و اندیشه‌ات دخیل باشن...

.

چرا فقط حجاب؟!

.

حالا فهمیدین چرا از میون اینهمه فساد و مشکل‌مالی و اقتصادی و اجتماعی؛ میان دستشونو میزارن رو موهای تو؟! که یادت بره تو برای چی داری می‌جنگی! فکر میکنی خودشون نمی‌دونن توی این جامعه، دیر یا زود رفتی‌ان و دیگه هم نمیشه سر این دخترای آزاده، روسریِ زوری گذاشت؟! پس به نظرت چرا هنوز ادامه میدن‌؟!

اونا فقط دارن رفتن‌شونو به تاخیر میندازن. که چی بشه؟ که تا میتونن از دارایی‌هایی که حق اون بچه‌ی کار و جوونِ با تحصیلات بیکاره، بِمَکَن! که دریاچه‌ی ارومیه رو خشک کنن... که نفت‌مونو مفت غارت کنن!که طلاهامونو بدزدن! که فرصت گیر بیارن واسه عوض کردن عروسک خیمه‌شب بازیشون.. که کم‌کم اینقدر اين مسائل فشار بیاره بهمون که یادمون بره ما برای آزادی؛ به دموکراسی احتیاج داریم! که فکرمون فقط بشه مو و لباس...

درین صورت خیلی آسون، همون دستِ پشتِ پرده‌ی این حکومت، میاد اینا رو برمیداره و یکی رو که دیگه به حجاب و عفاف و اینا اهمیت نمیده، میزاره سر جاشون!

اولش خوب و خوش میشیم! اما یکم که بگذره می‌بینیم هنوزم اقتصادمون داغونه! هنوزم شایسته‌سالاری ای وجود نداره!هنوزم ارومیه‌ها خشک میشن و نفت‌ها غارت! هنوزم سرِ ما بی کلاهه! و هنوزم در بندیم،هرچند که دیگه روسری‌ای نیست!

.

راه چاره چیه؟!

.

ولی راهکارِ فرار ازین تهاجم و تجاوز به قلمرو افکار، خیلی ساده است! فقط همونطور که دلت میخواد باش! اگه همیشه باحجاب بودی، محجبه باقی بمون. آزادیِ تو در حجابه و تو همینطور آزادی رو معنا میکنی! اگرم اعتقادی به روسری نداری، نزار توسری‌ش کنن! بایست، بجنگ، بگو! از حق خودت دفاع کن... برای آزادی خودت تلاش کن!حتی اگه دلت میخواد رُژ بزنی؛ بزن! برقص، بخند، عبادت کن... تو مختاری هر کاری با زندگیت انجام بدی! ولی هرگز نزار هیچ یک ازینا ارزشی فراتر از اونچه که حقیقتا هستن، داشته‌باشن! نزار هیچ‌کدومشون ذهنت رو به خودشون درگیر کنن...

میدونم رفیق! میدونم تو از من بهتر بلدی! تو که با همون حجاب اجباری، روی سکوی اول وایسادی تو ورزش! تو که با همون حجاب اجباری، شدی مریمِ میرزاخانی! تو که با همون حجاب اجباری، خوندی و رقصیدی...

تو؛ بزرگترین مظهر آزادگی هستی!

آره. تو...

فرقی‌م نمی‌کنه، دختری یا پسر! تو که قانون می‌نویسی برای زندگیِ خودت و اجازه نمیدی که قانون بنویسن برات؛ تو آزادی...

تو آزادی و آزاده می‌مونی!

.

و آخرین کلام
.

و به عنوان آخرین کلامم؛ دوست دارم با صدای بلند بگم که ما با آگاهی؛ ازین قفس جهلی که روز به روز برامون رنگش میکنن، بیرون می‌پریم!

ما؛ جوونای آب و خاکی هستیم که جز مهر و عشق نیست و به ما،جز مهر و عشق یاد نداده...

به امید ایرانی آزاد و پر از آزادگانی که آزادگی براشون عنوان نیست، معنای زیستنه❤️??!


برای زن_زندگی_آزادی✌?...

.

راستش اون اوایل که از پریود بگو تو توییتر ترند شد، خیلی ناراحت شدم و حرص خوردم! نه اینکه من دخترِ خجالتی و باحیا و عفیفی باشما؛ ولی یه چیزی برام مبهم و اذیت‌کننده بود! اینکه یه عده سخت اعتقاد دارن به اینکه همچین چیزایی رو مخفی کنیم و یه عده‌ی دیگه دارن به صورتِ افراطی و انفرادی راجبش حرف میزنن...

چرا؟! نکنه واقعا جامعه‌مون به بلوغ و آمادگیِ پذیرشِ یک زن به عنوان انسان، با تمامِ ابعادِ زنانگی‌ش شده؟! فک نکنم! نه. جامعه‌ی ما هنوز اونقدر آگاه وبالغ نیست و به این زودیام قرار نیست بشه...

پس داستان چیه؟

چرا یهو دارن اینقدر زنانگی رو از ظریف‌ترین ابعادش بولد میکنن؟ نکنه همه به فکرِ آزادگی و زندگی برای یک زن هستن؟! اگه بود که عالی می‌شد، اما نه! این نیست...

.

تو اندیشه‌ای، تو روانی، تو روحی...
تو اندیشه‌ای، تو روانی، تو روحی...

.

من معتقدم به هر چیزی باید به میزانِ درست بها داد. اگه به چیزی کمتر از ارزشش بها بدی، میشه مشکل!و اگه بیشتر بها بدی، میشه فاجعه...

همونطور ‌که همه گفتن و همه هم میدونن، پریود؛ یه رفتارِ جنسیِ سالمه و اصلا باید که آگاهیِ موردنیاز در موردش در اختیارِ دخترا و حتی پسرا قرار داده بشه!باید که متخصصین (و نه عالمانِ جاهلِ دین) در موردِ این موضوع صحبت کنن، بنویسن و آگاهی بدن! باید که خانواده‌ها مثل یه رشدِ طبیعی(شبیه دندون درآوردن بچه‌شون) ازش استقبال کنن و متعجب و اندوهگین نشن!باید که هیچ دختری بخاطرِ تن و فطرتش هرگز و هرگز خجالت نکشه! باید که درین دوران احساساتِ دختر یا همسر یا همکار کمی درک بشه!باید که اطلاعِ کافی راجبِ این موضوع به دستِ یک نوجوان برسه؛

اما؛

اما؛

اینکه ما یه روز یا دَه روز یا صد روز یا یه عمر، وقتِ باارزش یک نویسنده ی خانم رو بگیریم که راجبِ تجربه‌ی عادیِ عادتِ ماهانه‌ش برامون بنویسه یعنی چی؟!

اینکه ما جلسه‌ی مادر و دختری رو خلاصه کنیم(یکبار دوبار رو نمیگم) تو حرف زدن راجبِ یه رفتارِ جنسیِ عادیِ کمرنگ، یعنی چی؟!

اینکه ما ذهن دخترامونو فقط مشغولِ زنانگی و پریود و نمیدونم این چیزا کنیم، یعنی چی؟!

یعنی اینکه اگه نتونستیم اینبار با چادر سرگرم‌ت کنیم، سرگرمِ رژ باش!

.

تو فراموش نکن آگاهی را...
تو فراموش نکن آگاهی را...

.

یادمه مامان‌بزرگم وقتی تو جمعِ خانومای جوون می‌شِست ، همیشه بعدش آخ و اوخ می‌کرد که حیای زنامونو گرفتن و ازین حرفا!

چون نسلِ اون عادت نداشت از عقب‌افتادنِ زمانِ پریودش بگه! چون نسلِ اون عادت نداشت راجبِ خودش حرف بزنه...

ولی نسلِ بعد، بعضیاشون اینقدر اوپن مایند بودن که از همه‌چیز و همه‌چیزِ خودشون با همسایه‌ی دو روزه گپ میزدن...

من خودم ولی؛

تایید نمی‌کنم هیچکدوم رو! تو نه باید اینقدر خجالت بکشی که نتونی مشکل یا سوال جنسی‌ت رو با متخصص مطرح کنی، و نه باید اینقدر خودت رو درگیرِ این مسائل کنی که یادت بره تو قبل از اینکه زن باشی، آدمی...

و آدم یعنی، یادگرفتن! یعنی کار کردن!یعنی خلق کردن!یعنی عاشقی کردن! یعنی هدف داشتن! یعنی خطِ قرمز داشتن! یعنی حد و حدود فهمیدن...

تو اول آدم باش!بعد زن...

خواهش میکنم دخترِ آگاهِ ایران، بیدی نباش که به بادِ یک تبلیغ بلرزه...

بَرده‌ی چادر نشدی؟ بَرده‌ی رژ هم نباش...

برده‌ی خجالت نشدی؟ برده‌ی افراط هم نباش...

.

تو آزاد و آزاده باش...
تو آزاد و آزاده باش...

.

یک زن؛ باید آگاه باشه... چون کلِ جهان در قلمروِآگاهی زنان، آگاه میشه!این آگاهی مربوط به مسائلِ جنسی و جنسیتی هم میشه ولی خیلی ابعادِ بزرگتر و مهم‌تر هم داره...

تو باید که به سلامتِ تنت اهمیت بدی اما در حضورِ روان، جسم؛ دوستِ من، هیچی نیست...

پس به هر چیز اونقدر ارزش بده که لایقه!

پریود؛ لایقِ این نیست که تو جمع‌ِ زنانِ آگاه، بشه کلامِ اول و آخر... تو از علم بگو؛ از هنر بگو؛ از عشق بگو!

تا حالا دیدی یه مردِ متشخص از مشکلات و مسائلِ جنسیش با دوستش حرف بزنه؟! پس چرا دارن تو رو وادار میکنن اینکارو بکنی؟!

خودت بهش فکر کن...

.


پ.ن: شاید یه کوچولو تند و صریح نوشتم ولی تماماً از حقیقت سخن گفتم و امیدوارم کامل بخونید. حتما اگه نظری غیر ازین دارین، با دلیل برام بنویسین...


پ.ن۲: به امیدِ ایرانی آزاد و پُر از آزادگانی که آزادگی براشون عنوان نیست، معنای زیستنه❤️??


.