در اینجا هم مینویسم.
به بهانه سخنرانی اخیر رییسی در روز دانشجو یا «وطنپرستی مونوپل کسی نیست»
روز دانشجو قدیمترها رونق عجیبی داشت. انجمنها و کانونهای فرهنگی تلاش وافری داشتند که از این فرصت استفاده کنند و صدای گروه متبوع خود را با دعوت از مهمانان مشهور و بعضا جنجالی به بیرون از دانشگاهها برسانند. همچون هر رسم دیگری که این روزها کاریکاتوری از آن باقی مانده، مراسمهای روز دانشجو در سالهای اخیر هم دیگر چنگی به دل نمیزند و صرفا به یک شو مبتذل برای جریانی خاص بدل شده تا پشت تریبون رود و به اسم روز دانشجو حرفهای تکراری و بی سر و ته تحویل جماعتی دهد.
در خبرها خواندم که امسال هم جناب رییسی زحمت خوش داشته و در دانشگاه شهید بهشتی ذوالفقار کُند زبانش را از نیام بیرون کشیده و نخبگان را شرمنده خود کرده است. او در بخشی از سخنانش گفته: «بدون تعارف میگویم یکی از شاخصهای نخبگی را وطن دوستی میدانم. نخبگی اجازه میدهد که خدمت به کشور را رها کنید و به این بهانه که فلان جا مقداری بیشتر به من پول میدهد پس به آنجا بروم؟»
حرفهای جناب رییسی مرا یاد نوشتهای در بزرگداشت مرحوم پروفسور کارو لوکاس پدر علم روباتیک ایران در مجله «شهروند امروز» انداخت. متاسفانه هرچه تلاش کردم موفق نشدم آن مطلب را در اینترنت پیدا کنم و از ذهن ناقصم آن را روایت میکنم. در پروندهای که به مناسبت انتخاب استاد به عنوان چهره ماندگار ایران گردآوری شده بود، یکی از شاگردان پروفسور که اگر اشتباه نکنم از استرالیا فارغالتحصیل شده بود یادداشتی داشت. گویا بنده خدا که تازه از عالیترین دانشگاههای فرنگ فارغ شده بود، پیشنهاد کاری خیلی خوبی در آنجا گرفته بود و از همین رو بین ماندن و بازگشت به وطن تردید داشت. با استاد لوکاس مکاتبهای میکند و نظر وی را جویا میشود؛ او هم بی تعارف گفته بود جایی باش که فکر میکنی حالت بهتر است و اثر بیشتری داری! (نقل به مضمون)
موضوعِ ساده اما مهمی است. دردی که چه در رژیم قبل و چه این رژیم میکشیم همین رمانتیک کردن مفهوم وطن و دراماتایز شدن ماندن یا رفتن است. این میشود آنها که میگذارند و میروند را رییسی این چنین عتاب میکند و آنان که میمانند و فاز خدمت به وطن و ساختن میگیرند طلبکار میشوند و هوا برشان میدارد که همه باید خدمتگزارشان باشند. اصلا نمیخواهم ارزش ماندن و ساختن این کشور را زیر سوال ببرم اما فاز فداکاری و ایثار را نباید پذیرفت که تجربه نشان داده یک جا Paid Off خواهد کرد و دمار از روزگار ما در خواهد آورد.
عاقلان مملکت باید بدانند گفتمان وطنپرستی مبتنی بر ایثار و فداکاری دیگر جواب نمیدهد و حتی جواب عکس خواهد داد. باید منطقی حکمفرما باشد که رفاه و سعادت جامعه در امتداد رفاه و سعادت آحاد ملت تعریف شود. افق و آیندهای روشن برای شهروندان به تصویر کشیده شود و تک تک افراد ردپای خود را در این مسیر مشاهده کنند. آن وقت میبینید که بدون ریا و تزویر وطنپرستی، عموم مردم (اعم از نخبه و غیرنخبه) نهایت تلاش خود را در انجام وظایفشان خواهند داشت؛ چرا که هر چه بیشتر تلاش کنند، بیشتر به دست میآورند و با بیشتر به دست آوردنشان، کشور نیز بیشتر به پیش میرود. همین معادله ساده است که حکمرانان ما هنور قادر به حل آن نیستند و با کمال وقاحت نخبگان کشور را عتاب میکنند که چرا در این ساختمان در حال ویرانی نمیمانید و در کنار حماقت ما نمیمیرید!
یکی از شخصیتهای محترم تاریخ معاصر ایران، عبدالله انتظام است. سیاستمداری لایق و ایراندوست که وقتی شاه حضورش در جلسه محرمانهای با حسین علا و سپهبد یزدانپناه را برنتابید، رو به شاه کرد و گفت: «اعلی حضرت! وطنپرستی مونوپل کسی نیست.» ای کاش این جمله را قاب میکردند و سر در اتاق حجتالاسلام رییسی میزدند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نور، پرچم، چنار
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمی درباره خانم ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
درک کن من یک زنم و پریود می شوم