آزاد می نویسم
دختران ، ازدواج ، قانون ، عدالت
زمان ازدواج برای زنان در جامعه ایرانی
موضوعی که همواره در تمام دولتها مورد بحث قرار می گیرد سن ازدواج دختران می باشد و هر بار هم زنان و دختران ایرانی با چالشی بزرگ در این مورد مواجه می شوند آنهم از طرف زنانی که دارای قدرت سیاسی و اجرایی قوی می باشند گویی آنها از وضعیت خبر ندارند و یا شاید شرایط زنان از دیدگاه آنان بسیار مطلوب و پسندیده است ، اینکه چرا واکنش های افراد صاحب نفوذ و دارای سکوی اجتماعی اندک است و عرصه برای جولان برخی بازمانده است خودش جای اندکی تامل دارد !
دختران در زمان بلوغ طبق نظریه های علمی دارای توانایی های جسمی بیشتری نسبت به پسران می گردند و چون سن بلوغ مطابق با رشد اندامهای جنسی است این موضوع نمود بیشتری می یابد اما این دوره برای دختران به زودی طی می شود و همانطور که می دانیم هدایت جنسی نوجوان اهمیت بسزایی درشکل گیری شخصیت او دارد درست است که همزمان با بلوغ اندام های جنسی آمادگی باروری میسر می گردد اما دلیلی بر توانایی اداره زندگی مشترک نیست مگر آنکه دختر را تنها بعنوان دستگاه تولید مثل نگاه کنیم !
از آنجا که دختر در خانواده های ایرانی قابل تملک می باشد این جلوه گری جنسی برای پدر و برادر قابل درک نمی باشد و تا حدودی سعی در منزوی کردن دختران از طریق کنترل آنها دارند گویی خانواده های ایرانی همواره در وحشت به خطر افتادن ناموسشان هستند چرا که زنان همواره بعنوان ناموس مردان خانواده تلقی می گردند لذا آنها با این فرهنگ که زنان خانواده در معیت آنها هستند و باید زیر بال و پر غیرت آنها قرار بگیرند ، خود را برای انجام هرگونه محدودیت محق می دانند و زمانیکه متوجه تغییرات جنسی و جسمی دختران می گردند مهمترین وظیفه خود را حفظ ناموس می دانند .
این دیدگاه مالکیت که از بدو تولد ، دختران ایرانی دچار آن می شوند آنقدر شدید است که تا سنین بالا هم گرفتار آن هستند و همین تفکر منجر به این می شود که مردان سعی در واگذاری وظیفه تملک خود به قصد رها شدن از کنترل دائمی دختران دارند و با اتکا به سنت حسنه ازدواج در سنین پایین این مهم را انجام می دهند و از آنجا که حمایت دینی و قانونی هم وجود دارد براحتی دختر را مکلف می کنند که از زمان ازدواج زیر نظر شوهر خود به زندگی ادامه دهد .
باید بدانیم یک ملت و یک کشور زمانی می تواند به رشد و سازندگی دست یابد که والدینی درست برای تربیت فرزند داشته باشد دختر سیزده ساله که فقط الفبای جنسی را از روی غریزه می داند چگونه می تواند تربیت فرزند و کانون خانواده و تفاهم زن و مرد و هزاران لازم و ملزوم دیگر برای زندگی مشترک را بفهمد او فقط سیزده سال از عمرش را در این جهان زندگی کرده چطور می تواند بفهمد رابطه جنسی سالم چیست ؟ چطور می تواند به ارزش های وجودی خود در این سیزده سال دست یافته باشد ؟ از تفاهم زن و مرد چه می داند ؟
کلی رشته های علمی و دانشگاهی در زمینه مسائل خانواده وجود دارد و دیر زمانی است که مشاوره ازدواج برای راهنمایی و هدایت دختر و پسر انجام می شود در تمامی اینها صحبت از بلوغ و فهم فکری دختر و پسر است نه بلوغ جنسی ، مشاوره به یک دختر شانزده ساله که باید شوهر کند چه چیز می تواند در رابطه با ارزش های فکری و کانون خانواده بیاموزد چگونه باید نوجوانی که در آستانه تصمیم گیری های مهم برای سرنوشت خود است را به سمت مسئولیتی هدایت کرد که قرار است تا آخر عمر گریبان او را بگیرد بی توجهی به علم و مسائل اجتماعی از معضلات طرح های اینچنین خام دستانه است .
ازدواج دو طرف دارد دختر و پسر ، فرض کنید دختری در سیزده سالگی آماده ازدواج از نظر دینی است آیا پسری همسن و سال او داریم که قادر به اداره زندگی و تشکیل خانواده باشد قطعا نداریم ، پسرهای جامعه امروز تا سنین بالاتر از این هم قادر به تشکیل خانواده نیستد پس دختر محکوم به زندگی با مردی است که حداقل ده سال از او بزرگ تر می باشد چگونه می توان اینگونه دختران را در اسارت عقاید غلط درآورد !
این واگذاری مالکیت دختر از پدر یا برادر به شوهر در اغلب شهرها و شهرستانها و روستاها ایران رواج دارد شاید در شهرهای بزرگ کمرنگ تر شده باشد اما اصالت جریان از بین نرفته است و گاها دختران به دلیل عدم اطلاع از سرنوشت خود اینگونه تربیت شده اند که آماده این جریان باشند از سنین کودکی وادار به یادگیری کارهای یک زن خانه دار می شوند تا بعد از بلوغ دیگر مشکلی در جهت انجام وظایف خانه داری نداشته باشند و در برخی مناطق دختران تصور دیگری از سرنوشت خود ندارند !
این تفکر در روستاها و زندگی های قومی و عشیره ای بیشتر به چشم می خورد و دختران آنها چون فکر می کنند باید اینگونه باشند با رضایت خاطر ، تن به ازدواج می دهند و گاها استقلالی که از این طریق بعنوان یک زن بدست می آورند برایشان غنیمت بزرگی است چرا که در خانه شوهر دیگر بعنوان زن مسئولیت دارند و آزادی هایی را که در خانه پدری نداشته اند اینجا براحتی بدست می آورند و فقط یک مالک دارند که شاید بتوانند با او کنار بیایند و در آرامش زندگی کنند .
اگر کورسوی امیدی برای بهبود وضعیت دختران توسط جامعه علمی ایجاد می گردد متاسفانه به قوت قانون از بین می رود و انگار سرنوشت زنان ایران هیچگاه از تاریکی خارج نمی گردد .
ازدواج در سنین پایین برای دختران اغلب محکومیت زندگی با مردان سن بالاست چرا که در سنین پایین پسران آمادگی قبول مسئولیت را ندارند و دختران از همان ابتدا به انتخاب اجباری تن می دهند
ضمن اینکه در قانون ایران چون برپایه شریعت بنا گردیده دختران شهروند درجه دو محسوب می گردند چرا که مزایای مالی و حقوق انسانی برابری با پسران ندارند فرضا حق ارث دختران نصف حق پسران در نظر گرفته می شود دختران بدون اذن پدر و یا ولی قانونی حق ازدواج چه قبل از سن رشد و چه بعد از سن رشد را ندارند .
این دوگانگی در وضعیت زنان به وضوح دیده می شود دختری که می تواند به تشخیص ولی قبل از سن رشد یعنی 18 سالگی وارد زندگی مشترک گردد و آمادگی قبول مسئولیت همسری و مادری و اداره زندگی مشترک را دارد چطور بعد از سن رشد فاقد عقل و شعور برای تصمیم گیری در مورد آینده خود می باشد که باید برای ازدواج بعد از سن رشد باز هم از ولی خود مجوز بگیرد یعنی در این قانون کلا به زنان در هر سنی ارزشی قایل نیستند و زن را همچنان جزو مایملک مردان می دانند که تنها در صورت صلاحدید آن را واگذار می نمایند
شاید از منظر کسانی که در شهرهای بزرگ هستند و دارای خانواده هایی که به درایت و ارزش وجودی دخترانشان پی برده اند و حقوق انسانی آنها را بدون توجه به محدودیتهای قانونی و سنتی پرداخت می کنند موضوع مالکیت زنان چندان مهم نباشد . اما وقتی قانونی در جامعه تصویب می شود آن عده از زنان و دخترانی که گرفتار سنتها و قوانین قبیله ای و مذهبی هستند و در انزوا مالی و حقوقی بیشتری قرار دارند قاعدتا محکوم به اطاعت از دستورات هستند و مورد ظلم قرار می گیرند و چه سختیهایی بابت این بی عدالتی بر آنان روا می گردد تعداد آنها نیز کم نیست و چاره ای جز تن دادن به اجبار ندارند!
علت اینکه میزان افسردگی و خودکشی در زنان بیشتر از مردان می باشد به دلیل وجود همین فشارهای روانی است که از هر سو بر زنان جامعه تحمیل می گردد گویی طوقی بر گردن آنها انداخته شده و آنان را به هر سو می برد اینکه تعداد اندکی از جامعه زنان امید به بهبود شرایط دارند واقعیتی انکار ناپذیر می باشد چرا که اهرم قانونی در دست سکانداران مرد می باشد و زنان علیرغم توانایی هایی که دارند همچنان مهره های سرباز شطرنج مردان هستند شاید یکی از آنان به آخر خط برسد و جایگاهی بیاید اما سرنوشت اغلب دختران ایران زیر بار مالکیت مردان له شده است .
باید در جامعه همه بعنوان انسان در نظر گرفته شوند بدون در نظر گرفتن جنسیت ، اینکه به صرف جنسیت آرزو ها و خواسته ها را محدود و آنها را گزینشی کنیم چیزی جز هدر رفت استعدادهای نیمی از جامعه عایدمان نمی گردد مفهوم آزادی با اما و اگرهای جنسیتی زیر سوال قرار می گیرد .
عدالت و زن مانند دو خط موازی می باشند گویی در هیچ کجا قرار نیست بهم برسند گاه قانون و گاه سنتها آنچنان زندگی آنان را در هم می پیچد که چاره ای جز تسلیم شدن ندارند هر چند این بی عدالتی در همه جای دنیا بر زنان روا می گردد اما بسیاری از کشورهای توانسته اند با باور و اعتماد به استعدادها و برداشتن محدودیت ها از زندگی دختران و زنان به نتایجی شگفت انگیزی برسند و دستاوردهای زیادی توسط آنها خلق شده است .
زنان قادر هستند در تمامی عرصه های اجتماعی ، علمی ، سیاسی و اقتصادی به مانند مردان فعالیت کنند و شایستگی های آنان بارها اثبات شده است حال چرا مدام در ایران این شرایط و فضا هر روز برای زنان محدودتر می گردد قطعا ارتباطی با خواسته ها و توانایی های زنان وطن ندارد بلکه وابسته به تصمیم گیری های یک سویه عده ای ایست که می دانند با قشر توانمندی روبرو هستند اما حفظ جایگاه برایشان از این اعتماد مهم تر می باشد .
بهترین راه برای رسیدن به فهم درست شرایط زنان ، کمکی است که توسط مردان جامعه می تواند به آنها بشود اگر مردان تصمیم بگیرند که خلاف آنچه قانون و سنت به آنان تحمیل می کند جایگاه واقعی برای زنان در نظر بگیرند قطعا شرایط به مرور تغییر می کند و کم کم قانون را می توان به مسیر درست برای زنان هدایت کرد و راهی برای دموکراسی و آزادی زنان برای زندگی شایسته پیدا کرد چرا که آینده نیمی از جمعیت کشور در اختیار آنان است هنوز امید دارم که زنان بعنوان شهروند مستقل ، فراتر از جنسیت خود زندگی کنند .
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند همسری؛ از ترویج تا بهرهبرداری تبلیغاتی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناکرده گنه چنین مجازات شدیم؟؟؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
علیه فرهنگ ناموسکش (3): نقش مدرسه