مینویسم تا زنده بمانم
دختر بودن سخته
دختر بودن سخته
گاهی آنقدر خسته ای که موهات و نمیتونی باز کنی شونه کنی ببافی و بعد بخوابی
آنقدر کمر دردی که نمیتونی زیاد بایستی و ظرف بشوری
آنقدر پا دردی نمیتونی جلو همه خانمان بشینی
گاهی آنقدر دوست داری لاک هاتو پاک نکنی و نماز بخونی
آنقدر دوست داری روی برکهای خشک شده بدو بدو کنی و بخندی
گاهی دوست داری چشمات و ببندی و فقط آهنگ گوش کنی و به هیچ کس هیچ توضیحی ندی
دختر بودن گاهی وقتا سخت میشه
اونجا که دوست داری بغل بابات بخواب اما بزرگ شدی
اونجا ک دوست داری برادرت و از ذوق برادر بودنش ببوسی
یا بغل مادرت گریه کنی میترسی که نکنه غصه بخوره
گاهی هم به جورابهای رنگی خواهرت حسودیت میشه....
دختر بودن سخت نیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
به بهانه روز جهانی زن و جنبش زن، زندگی، آزادی
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنان علیه زنان! چه چیزها!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کافی نیست..