دستان مهسا را بگیر

به نام چشمان مهسا

به نام صدای نیکا

به نام لبخند حدیث

به یاد قرآن خواندن کیان

به یاد آهنگ خواندن محمد رضا

به یاد مظلومیت نوید

به نام چشمان آسیب دیده ی جوانان سرزمینم

روزگار کاری کرد که در احوال عید به جای لبخند از سر شادی ، تک‌خندی از دلتنگی بر لب بیاوریم

مهسا جان حال که می اندیشم، میبینم که چقدر دلتنگت هستم .

چقدر دلتنگ صدایت هستم ...


آقای پلیسِ مهربان ، این افرادی که زیر دستان تو جان می‌دهند ، همان کودکانی هستند که شب ها با ذوق میخواندند " شبا که می‌خوابیم آقا پلیسه بیداره " آری پلیس ها بیدارند اما با تفنگ هایی بر سر ما

" ما خواب خوب میبینیم اون دنبال شکاره" گویا نمی‌دانستیم شکار آنها همان دختران نحیف و مظلومی هستند که برای رهایی از چنگال ظلم تقلا می‌کنند . خواب ما خوش بود ، با یک تفاوت که کلمه ای جا گذاشته شده بود ، خواب ما خوابی ابدی بود ...

تاریخ باید به خاطر داشتن همچین دخترانی به خود ببالد ، دخترانی که در کودکی با شوقی وصف ناپذیر در انتظار رشد موهایشان بودند حال با قیچی هایی بی‌رحم آنها را می‌برند و با خون موهای خود ، حفاظی شکست ناپذیر برای خود می‌سازند .

میهن ، ای مهین من ، بخوان و برقص ، دستانت را باز کن و موهای آسیب دیده ی زنانت را نوازش کن ، دست آنها را بگیر و با خودت به قصر رویایی افسانه ها ببر . با چاقویی پای ظالمان را کوته کن . لبخند بزن ، شاد باش ، و از همه مهم تر مانند یک "زن" زندگی کن .

ای ایران ، مواظب ما باش . چند دختر و پسر شجاع و نترسی بیش نیستیم ، زندگی با ما بیشتر از سنمان رفتار می‌میکند و دولت به ما بیشتر از حقمان ظلم می‌کند .

رها کن نفس حبس شده‌ات را ای دخترم ، چشمانت را ببند و موج های موهات را به باد های شناور بسپار .

مستانه بخند . بی بند و بار آزاد باش. آزادی و آزادگی از آن توست . تویی که زحمت ها بسیار کشیده ای و رنج ها بسیار خورده ای ، تجاوز ها بسیار دیده‌ای و اشک ها بسیار ریخته ای . زندگی لایق تو نیست ، جامعه لایق تو نیست . تو هستی که لایق خودت هستی . میهنت را دوست بدار ، یاد مهسا را زنده نگه دار و در این میدان مین دیوانه‌وار برقص .

برقص و برقص ، چون رقص یک پرنده ، در آسمان ها اوج بگیر و دستان حدیث را که از آسمان برای تو دراز شده بگیر ، به یاد کیان رنگین کمان درست کن و به یاد نیکا لبخندی تمسخر آمیز نزن .

دوستت دارم ، ای زنِ آزاده ی میهنم.....