رقابت نامتقارن در بازار ازدواج

حتی در قرن بیست و یکم، مردان عموما زنانی را بعنوان همسر ترجیح می‌دهند که از نظر شغلی، جاه‌طلبی، و سطح تحصیلات پایین‌تر از خودشان باشند. بندرت مشاهده می‌کنیم که یک زن درآمدی بیشتر از همسرش کسب کند و وقتی چنین اتفاقی بیافتد معمولا میزان رضایت از ازدواج کاهش و نرخ طلاق افزایش میابد. مثلا آمارها نشان می‌دهند ارتقای شغلی باعث افزایش احتمال طلاق زنان می‌گردد در حالیکه چنین تاثیری روی مردان ندارد.

بنابراین زنان مجرد با یک وضعیت دوگانه مواجه هستند: اعمالی که به موفقیت شغلی‌شان بیانجامد می‌تواند در بازار ازدواج به ضرر آنها ختم شود. محل کار یکی از معمول‌ترین مکان‌ها برای ملاقات همسر آینده است و این وضعیت ممکن است باعث گردد زنان مجرد طوری رفتار کنند که همسر مطلوب‌تری بنظر برسند. مثلا درحالیکه تقاضای ارتقای شغلی یا برعهده گرفتن پست‌های مدیریتی می‌تواند از نظر حرفه‌ای به نفع زنان باشد اما همزمان سیگنالی منفی از آنها به بازار ازدواج ارسال خواهد کرد. این موضوع الزاما محدود به تصمیمات بزرگ شغلی نیست و در مورد رفتارهایی همچون صحبت کردن در جلسات، پذیرفتن مسئولیت پروژه‌ها، کار کردن تا ساعات دیروقت، و مدل مو و آرایش نیز صدق می‌کند.

برای مردان اما رفتارها و نتایج در بازار کار و بازار ازدواج همراستا هستند، زیرا زنان تمایل به یافتن جفت باهوش و دارای تحصیلات بالا دارند. از این منظر درحالیکه جاه‌طلبی و جسارت جهت موفقیت در بازار کار برای مردان به موفقیت در بازار ازدواج می‌انجامد، اما همان رفتارها برای زنان نتیجه معکوس به همراه دارد.

به عنوان نمونه در یک تحقیق و ضمن نظرسنجی از دانشجویان MBA دانشگاه‌های برتر آمریکا مشخص شد زنان مجرد در طی دو سال پیش از ورود به دانشگاه با احتمال بالاتری از اعمالی که می‌توانست از نظر شغلی به آنها کمک کنند اجتناب کرده بودند زیرا می‌ترسیدند دیگران تصور کنند که بیش از حد جاه‌طلب و جسور هستند. همچنین در بررسی عملکرد دانشجویان، هرچند هیچ تفاوت معناداری بین نمرات زنان مجرد و متاهل وجود نداشت، اما زنان مجرد کمتر در فعالیت‌های کلاسی مشارکت می‌کردند، احتمالا چون باعث میشد بقیه دانشجویان آنها را جسور بدانند. این درحالیست که تفاوتی بین نمرات و مشارکت کلاسی مردان مجرد و متاهل وجود نداشت.

در آزمونی دیگر از دانشجویان خواسته شد یک پرسشنامه مربوط به علایق شغلی خود را پر کنند که پاسخ به بعضی سوالات در عین اینکه شخص را از نظر کاری گزینه بهتری نشان میداد اما باعث کاهش جذابیت زنان بعنوان همسر می‌گردید. مثلا ابراز تمایل بالاتر به مسافرت یعنی شما به کارفرما این سیگنال را می‌دهید که کاندیدای بهتری برای آن شغل هستید، درحالیکه همین موضوع در بازار ازدواج یک سیگنال منفی به حساب می‌آید.

اما این پرسشنامه دو نسخه خصوصی و عمومی داشت و دانشجویانی که نسخه دوم را دریافت کرده بودند انتظار داشتند که همکلاسی‌های‌شان هم پاسخ‌های آنها را ببینند. نتایج نشان می‌دهد هرچند پاسخ‌های زنان متاهل در دو نسخه آزمون تفاوتی نداشت اما زنان مجرد در نسخه دوم تمایل کمتری به دریافت دستمزد بالاتر، مسافرت کاری، ساعت کاری بالاتر، مشاغل مدیریتی، و جاه‌طلبی شغلی ابراز کردند. این نتایج یعنی وقتی انتظار برود که پاسخ‌ها در انظار عمومی دیده شوند، زنان مجرد پاسخ‌های خود را تغییر می‌دهند بطوریکه شانس‌شان در بازار کار کمتر گردد زیرا می‌خواهند از فرستادن سیگنال منفی به جفت‌های بالقوه اجتناب نمایند. این درحالی است که رفتار زنان متاهل و مردان مجرد و متاهل در دو نسخه آزمون تفاوتی نداشت.

در آزمونی دیگر دانشجویان به گروه‌های کوچک تقسیم گشته و نیمی از زنان مجرد در گروهی قرار داده شدند که تمام اعضای آن زن بودند، و نیم دیگر در گروه تماما مرد. سپس آنها باید از بین سه شغل فرضی یکی که مورد علاقه‌شان بود را انتخاب کرده و درون گروه در مورد آن بحث کنند. دو شغل از سه شغل فرضی طوری بودند که موفقیت در آنها منجر به کاهش جذابیت متقاضی در بازار ازدواج می‌گردید، ولی شغل سوم چنین نبود. نتیجه اینکه زنان مجرد وقتی در گروه مردان قرار داده می‌شدند بیشتر به شغل سوم ابراز تمایل می‌کردند که یعنی با دادن سیگنال منفی به بازار کار تلاش می‌کردند تصویر بهتری از خود در بازار ازدواج عرضه نمایند.

با توجه به اینکه دانشجویان زن رشته MBA نسبت به سایر زنان خیلی بیشتر روی موفقیت شغلی متمرکز هستند، این یعنی اثر این پدیده سیگنال به بازار ازدواج برای سایر گروه‌های اجتماعی احتمالا شدیدتر هم هست. از آنجائیکه زنان تصمیمات تحصیلی و شغلی خود را در حالی می‌گیرند که همزمان بدنبال جفت نیز می‌گردند، قرار گرفتن در این شرایط حتی بمدت کوتاه، آثار شغلی درازمدتی برای آنها در برخواهد داشت.


منابع: https://bit.ly/3qofyxF https://bit.ly/2O7wBHj