زندگی و سرنوشت مشترک زنان معترض این‌سال‌ها

«روايتي از زندگي و مرگ سحر خداياري و بررسي پرونده اين هوادار فوتبال؛ قصه زنی که شیفته فوتبال بود/ وریا غفوری کاپیتان وقت استقلال: نمي‌دانم نامش را چه بگذارم اما هيچ‌گاه از ذهنم پاك نمي‌شود»

https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/210168/%d9%82%d8%b5%d9%87-%d8%b2%d9%86%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%b4%db%8c%d9%81%d8%aa%d9%87-%d9%81%d9%88%d8%aa%d8%a8%d8%a7%d9%84-%d8%a8%d9%88%d8%af

عرض شود که این گزارش (لینک بالا) همین دو سه روز پیش در «اعتماد» منتشر شد و نمی‌خواهم اینجا محتوای آن را دوباره بازگو کنم و تنها می‌خواهم به موضوعی بپردازم که در این مدت برای خودم دغدغه و برجسته شد.

درباره زندگی و مرگ سحر خدایاری معروف به دختر آبی
درباره زندگی و مرگ سحر خدایاری معروف به دختر آبی


می‌خواهم چه بگویم؟ اجازه بدهید کمی درباره روند و روزگار همین گزارش بگویم؛ گزارش برای چهارمین سالگرد درگذشت سحر خدایاری معروف به دختر آبی یعنی حوالی ۱۸ شهریور نوشته و آماده شد اما اجازه انتشار نیافت. نه در رسانه محل فعالیت خودم و نه در چند روزنامه و رسانه معتبر دیگر. چرا؟ به چند دلیل که خلاصه‌اش سالگرد اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» بود.

در سالگرد این اعتراضات رسما به رسانه‌ها امر کردند که محتوای مسئله‌ساز و به اصلاح خودشان تحریک‌آمیز منتشر نشود که خب قصه یک زن، سرگذشت «کسی که هیچکس نبود، با این همه تو گویی اگر نبود همچنان در‌ِ استادیوم‌ها به روی زنان ایرانی بسته بود» هم از نگاه آمران، تحریک‌کننده‌ست گویا. بگذریم و مسئله تنها همین امر نبود.

موضوع دیگر تشابه سرگذشت سحر خدایاری با مهسا امینی بود؛ می‌گفتند اگر اسم سوژه گزارش حذف شود ممکن است مخاطب فکر کند دارد قصه و روایت مهسا را می‌خواند؛ مثلا قصه بازداشت، بازداشتگاه وزرا، خوابیدن سحر روی زمین و مقاومت در مقابل زندان و ..

این را درست می‌گفتند و اصلا اصل بحث هم همین است؛ اینکه ناخواسته روزگار زنان دوران مقاومت مشابه هم می‌شود؛ چه بازداشت زنی کُرد در ایستگاه مترو حقانی تهران، چه از هوش رفتن زنی از گوشه دیگر ایران در ایستگاه مترو شهدا، چه نقطه عطف زندگی زنی از روستایی حوالی بوشهر در بی‌آرتی انقلاب و چه زندگی زنانی که حتی خود هم در این لحظه نمی‌دانند که آینده خبرسازشان کی از راه می‌رسد و ده‌ها روزگار و قصه نانوشته و هنوز از راه نرسیده دیگر؛ خلاصه اینکه سپیده رشنو، مهسا امینی، سحر خدایاری، آرمیتا گراوند و ده‌ها و حتی صدها نام دیگر فصل مشترک‌های فراوانی دارند و این برگی از تاریخ است؛ گویا مقاومت زندگی و مرگ مشابه می‌سازد و نام همه مهساها، آرمیتاها، سحرها و سپیده‌ها…یکی است: زنانی که زندگی‌شان مبارزه است.


(برای من برجسته‌ترین و تاریخی‌ترین تصویر اعتراضات سال ۱۴۰۱ و نماد رخ‌داد این سال، دقایقی ثبت‌نشده و به‌تصویرنرسیده از یک صبح ایستگاه مترو تئاتر شهر است؛ همه می‌دانیم که صبح شنبه مترو تهران چقدر کسل‌کننده، خواب‌آلود و افسرده‌کننده‌است اما من صبح شنبه‌ای را به چشم دیدم که در ایستگاه تئاتر شهر خط آزادگان-قائم، ملت «زن، زندگی، آزادی» می‌گفتند و مگر جنبش، خیزش، انقلاب یا هر چیز غیرعادی و غیرروتین، چیزی غیر از هم‌نوایی مردم در صبح شنبه خط کارمندی مترو می‌تواند باشد؟)