یک عدد روزانه نویس معتاد به کتاب که آرزو نویسنده شدن داره و از دیجیتال مارکتینگ ارتزاق میکنه...
من و آن زنان پیر روستایی
به زنان پیر روستایی نگاه میکنم، خموده و فرسوده در کنار درب خانههایشان نشستهاند و به دیدن جریان زندگی دلخوش.
از دور که نگاهشان میکنی انگار در فضایی بین تنهایی و بودن در اجتماع به انتظار پیک شادی نشستهاند.
با رد شدن از کنارشان از خودم میپرسم در آخرین روزهای زندگی وقتی به گذشته بر میگردند چگونه خودشان را درباره مفید بودن عمر و حضورشان در دنیا راضی نگه میدارند؟
به عبارت دیگر سهمشان در ساخت دنیای امروز ما چقدر بوده است؟
آنها که نه سواد درست و حسابی دارند و نه بیرون از خانه کار کردهاند، حضور پررنگی هم در جامعه نداشتهاند و هویت اجتماعیشان گره خورده به نام یک مرد و در نهایت اسمشان در کنار اسم بچههایشان میآید.
اما لبم را گاز میگیرم و میگویم چطور میتوانی آنها که قربانی فضای سنتی جامعه بودهاند، صبوری کردهاند و پستی بلندیهای زندگی را تاب آوردهاند تا فرزندان رشیدی به جامعه تحویل دهند را قضاوت کنی و سهمشان از پیشرفت را هیچ بدانی؟!
در نهایت خودم را راضی میکنم که این زنان پیر ممکن از سهم مستقیمی در رشد جامعه نداشته باشند اما فداکاریهایشان در خانواده قطعا تاثیرات زیادی بر جامعه امروز ما گذاشته است.
چند روز بعد در مطلبی با عنوان " شرایط اقتصادی قدرتمندترین قرص ضدبارداری جهان است، اما همهاش این نیست " با خواندن پاراگرافی که در ادامه برایتان نقل قول میکنم، دوباره تصویر آن زنان پیر روستایی و عذاب وجدان عجیبم درمورد آنها در ذهنم نقش بست.
آن پاراگراف این بود:
به ما گفتهاند اگر به تحصیلات مناسب، اخلاق حرفهای و درک درست از امور مجهز شوید، میتوانیم با موفقیت شغلی و درآمد خالصمان به جذابترین، فرهیختهترین و شادترین نسخه خودمان تبدیل شویم. یادگرفتیم یادگرفتن، کارکردن، خلق کردن و سفر رفتن مهم و ارزشمنداند.
این کلمات هدف زندگی از نظر جامعه سرمایهداری را در یک پاراگراف بیان میکند اما سوال اینجاست که آیا واقعا هدف از زندگی همین است؟
آیا انسان با ویژگیها و استعدادهای منحصر به فرد خود فقط برای کار کردن پول درآوردن و رشد ساخته شده است یا ما تبدیل شده ایم به کارگران توسعه برای گردانندگان نظام سرمایه داری؟
حالا میتوانم با نگاهی بیطرفانه به زنانی که عمرشان را در راه رشد فرزندان و حفظ خانوادهشان صرف کردهاند نگاه کنم.
حالا من و آن زنان سنتی هردو در یک سطح قرار داریم.
من کار و رشد و بهرهوری مالی را هدف زندگی قرار دادهام و هرآنچه من را از این هدف دور کند را مزاحم دانسته و آنها خانواده و فرزندان و زندگی خانوادگی را هدف زندگی قرار دادهاند و بقیه موضوعات و فعالیتهایی که ما را از هدفمان دور میکند را فراموش کردهایم و خود را محدود به همان هدف خاص از زندگی، کردهایم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاطره اولین پریود من
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاموشی!...
مطلبی دیگر از این انتشارات
لیلا، برادرانش و ما ایرانی ها