شاید چون نداشتمت به یاد ماندی ای ارزوی محال
پریود اول من
یازده سالم بود، یه سال از فوت پدرم نمی گذشت هر شب مهمون داشتیم مامانم حال خوبی نداشت
چهارتا بچه قد و نیم قد رو باید بزرگ میکرد، اوضاع همه بد بود و بدن من همین روزا رو برای تغییرات انتخاب کرده بود و من بی خبر بودم
یه شب که لباس زیرمو چک کردم دیدم خیلی کثیفه تشخیص اینکه خونه یا نه برای من تو اون سن سخت بود و اصلا یادم نیست درد داشتم یا نه اما نمیتونستم به مامانم چیزی بگم، هنوز لباسای منو مامانم میشست اما اون دفعه خودم شستم که یه وقت نگه چرا اینقد کثیفه
گذشت ماه بعد هم همین اتفاق افتاد و من سکوت کردم و هیچی نگفتم تا مامانم لباس زیر کثیف منو دید، فشار روانی زیادی رو هممون بود و مامانم از اینکه من پریود شدم حسابی عصبی شده بود و سرم غر میزد همینو کم داشتم. منی که فکر میکردم حتما یه گناهی انجام دادم که این بلا سرم اومد
در همین حد فهمیدم که از این به بعد همیناش و همین کاسه است باید یه مدت از ماه رو پد استفاده کنم. من هنوز کلاس پنجم بودم هیچ کدوم از دوستام پریود نشده بودن و مامانم بهم گفته بود هیس مبادا کسی بفهمه پیش کسی حرف نزنی ها...
وقتی میرفتم پد نوار بهداشتی بخرم فروشنده اول اونو کاغذ پیج میکرد بعد تو یه پلاستیک مشکی دستم میداد. قبل اینکه خودم پریود شم برای مامانم و ابجیمم میرفتم که بخرم مامانم خیلی رمزی میگفت برو از فلانی اینو بگیر و بیا خیلی شبیه جا ب جا کردن مواد بود هنوزم یادم هست
تو مدرسه اگه کسی مثل من زود پریود شده بود حرفی از پریود و این اتفاق نبود تا اینکه سال دوم راهنمایی شدیم و یه خانم ماما اوردن و حرف زد گفت تو دوران پریود چه اتفاقی میوفته و من تازه فهمیدم من کار اشتباهی نکردم و این به ژنتیک من بر میگرده و اولین باری که پیش کسی غیر از خانوادم گفتم من از کلاس پنجم پریود میشم اون سال بود، دوستم با تعجب نگاه کرد گفت جدی ؟؟
روزه گرفتنای الکی من همراه داداشم، بردن پد یواشکی و تعویض و پنهون کردن اون از بقیه که مبادا کسی نفهمه، دعواهایی که بخاطر تغییرات هورمونی با برادرام داشتم اونام فک میکردن من چقد گنده دماغم، دردهایی که تابستون با هوای خنک کولر که به بدنم میخورد از درد فقط مجبور بودم گریه کنم.
تا بیست و پنج سالگی تمام این دردا تمام این پنهون کارایی رو تحمل کردم یه روز برگشتم به همه که تو خونه نشسته بودن گفتم بسه دیگه من پریودم خواهش میکنم یکم درک کنید، هورمونای من بهم ریخته اوضاع روحی خوبی ندارم شمام فشار این روزارو برای من بیشتر نکنید و من از اون روز این تابو رو تو خونه شکستم
تا چند روز پیش که با برادرم برای خرید رفتم تو ماشین منتظرم بود و من دیر اومدم پرسید چرا دیر اومدی گفتم پای صندوق شلوغ بود خواستم خلوت شه
گفت همه اینا خواهر، مادر و همسر دارن هیچ وقت خجالت نکش
من هیچ وقت خاطره بد اوایل پریودم یادم نرفته، امیدوارم این روزا دخترا بابت یه اتفاق که طبیعت بدنشونه خجالت نکشن و قبل هر چیزی در مورد بدنشون بیشتر تحقیق کنن و جامعه این رو بهتر درک کنه، اگه قراره مدراس به دخترا اموزش بدن بهتره از همون ابتدایی باشه که یکی به درد من دچار نشه
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما یا اونا؟!؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
زن ها هنوز از مردها بیکارترند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
شکسته