به جای گفتن ، مینویسم تا جایی برای افکاری جدید باز شود .
چرا به رفتار و اجسام جنسیت میدهیم ؟؟؟
اگه عنوان رو بذارم « چرا دختر بودنو دوست نداری ؟»، مطمئنا بیننده ی بیشتری رو میگره . مخصوصا توی روز دختر ! اما خداوکیلی چرا ؟ مگه همه حرف ها تکراری نیست ؟ اینکه همه میدونن ظلم هست نسبت به یک جنسیت . برای من گفتن از چیز هایی که بقیه میدونن ، عذاب آوره . پس قرار نیست از حرف های تکراری بزنم . قراره از فضایی که ایجاد کردیم بگم .
همین چند وقت پیش سر یه چیزی مامانم بهم گفت که « چرا از دختر بودنت ناراحتی ؟!» و من همینجوری موندم . چیزی نداشتن که بگم . نه برای اینکه باهاش موافق بودم ، از این جهت که من هیچ وقت توی عمرم دوست نداشتم پسر باشم . حتی زمان هایی که توی خیابون تاریک رد میشدم یا جایی میخواستم استخدام شم . در هیچ یک از زمان هایی که سخت میگذشت یا حتی تفریحی ازم صلب شده بود ، پسر بودن رو دوست نداشتم و ندارم . چون این جور که پدید شده ام رو دوست دارم اما در اون زمان های خاص سخت از مردم عصبانی بودم نه از دختر بودنم .
مسئله ی اصلی من اینه که چرا برای رفتار ، رنگها و اجسام ، جنسیت تعیین میکنیم ؟ چرا رنگ صورتی ، ناخن های بلند ، لاک زدن ، گوشواره ، بدن ظریف و ضعیف ، ناتوانی ، گل ، گریه ، خرید کردن و کلی چیز دیگه رو به دخترونه بودن نسبت میدم و عوامل دیگه ای رو به پسرونه بودن ؟ چرا بی نقص بودن رو به دختران و شجاعت رو به پسران اموزش میدیم ؟
من حرفم این نیست که مردها هم بیام گوشواره بندازن ! نه ! من حرفم اینه که چرا افراد رو مجبور میکنیم که از فاکتور هایی که به جنسیتشون بر مگیرده استفاده کنن ؟ چرا دختر باید ناخن هاش بلند باشه ؟ ریز و اروم بخنده ؟ رژ لب بزنه ؟ بلد باشه ارایش کنه ؟ اشپزیش عالی باشه ؟ بدن استخونی و لاغری داشته باشه ؟
اما از اینکه ؛ هدفی نداشته باشه ؟ ارزویی نداشته باشه ؟ رانندگی خوب بلد نباشه ؟ ارتباطات قوی نداشه باشه ؟ مسائل و مشکلاتو حل نکنه ؟ چرا این یکی موارد رو توجه نمیکنیم و ارزش براشون قائل نمیشیم ؟
مشکل اینجاست که این جنسیت زدگی زمانی بیشتر فشار وارد میکنه که در افراد برای یه جشن یا مهمونی و مراسمی دور هم جمع میشن و تو حتی اگه دوست نداشته باشی باید به اجبار قوانین طرح شده رو رعایت کنی .
و درد من هم از همینجا شروع میشه : مشکل اینجاست که ما به رفتار و اجسام جنسیت میدیم ؛ هم نقد و مسخرشون میکنیم و هم مجبور میکنیم که انجامش بدن !!!!
: لاک زدن ، کفش پاشنه بلند ، مسخرگی کارهای خونه داری حرف میزنیم ولی باز توفع داریم که بقیه انجامش بدن ! با جو سنگینی که ساختیم جامعه مجبور میکنه افراد رو که انجام بدن . و نکته اینجاست که تنها جامعه نیست بلکه فیلم ها و رسانه ها هم این جریان اشتباه رو همراهی میکنن . به همین خاطر هم هست که وقتی فیلمی مثل « شبکه اجتماعی » یا مشابه های اونو میبینم خیلی عصبانی میشم .
و باعث میشه که خیلی بیشتر از چیزی که باید فشار بیارم و چیز ها رو یاد بگیرم تا جایی برای سرکوب دخترا ایجاد نشه . یه رشته صنعتی انتخاب کنم . رانندگی رو تمام اینکه ازش بدم میاد حرفه ای بشم و مسائل سیاسی مسخره رو سر در بیارم . !
توجه کردین مواردی که اشاره کردم هم شما توی ذهنتون جنسیت دادین که خب اینا بهتره برای آقایون باشه ! چرا اینا نمیتونه مورد علاقه بانو ها باشه ؟ ( از کلمه بانوان و زن اصلا خوشم نمیاد . بانو به این قشنگی !)
میشه با این فرهنگ جنگید ، میشه مخالف جهت شنا کرد اما آدم خسته میشه . خسته میشه که برای چیز های کوچیک بجنگه . اون موقع ایا زوری میمونه برای چیز های مهم تر ؟
من امسال تازه متوجه شدم که چرا از خرید کردن حالم بهم میخوره ، اینکه نمیتونم ناخن هامو بلند نگه دارم یا لاک روشون بزنم ! اصلا بلد نیستم آرایش کنم .اینکه آشپزی بلد باشم یا لاغر باشم . اصلا این رفتار و اجسام رو نفی یا رد نمیکنم یا اینکار هارو بخاطر دخترونه بودن بدم نمیاد ، بخاطر این بدم میاد که این رفتار سرکوب میشن و از طرف دیگه اجبار به انجام میشن !
چرا باید دختر و پسر بودن مشخصه های خاصی داشته باشه ؟ مگر غیر از این نیست که « روح » به خودی خود بی جنسیت هست ؟ چرا همدیگه رو به عنوان یه انسان نمیبینیم .
مطمئنم منظورمو متوجه شدی . تنها خواسته من اینه که اگه یکی رو دیدی که میخواد برخلاف رسوم جنستی کاری کنه ، جلوشو نگیر . اصلا لازم نیست که موافق باشی باهاش . بذار امتحان کنه . مگه چند روز زنده ایم ؟
کل روز که همه روز دختر رو تبریک میگفتن ، پیام و فیلم و جوک میفرستادن ، من این حرف ها توی ذهنم می پیچید و نگاه میکردم . و اینکه چرا خوش حال نیستم ؟ ....
فیلم زنان کوچک یه جمله ی خیلی خوبی داره که من عاشقشم :
زنان همونطوری که قلب دارند ، ذهن و روح هم دارند . همونطوری که زیبایی دارن ، جاه طلبی و استعداد نیز بخشی از اونهاست و از اینکه همش مردم میگن زنان فقط باید عشق بورزن، خسته شدم. اما .. من ... خیلی تنهام .
پ . ن حرف های ذهنی : چی میشد اگه این متن میرفت توی سر متن های ویرگول و همه میخوندن و حواسشونو بیشتر جمع میکردن ؟
موسیقی متن این قسمت : joe writes از الکساندر دسپلت برای فیلم عزیز زنان کوچک
که به بهترین نحو مسئلمو نمایش داد .
مطلبی دیگر از این انتشارات
روسپیگری از شانههای انکار بالا رفتهاست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نسل ۵۷ به چه می اندیشید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
عطشِ جاودانگی هایم(با نسخه صوتی)