آچا صدام میکنن...
کاش تا اخرش میموندی پیشمون...
نیکا تو اصلا منو نمیشناسی، در واقع منم تاقبل اوناتفاق نمیشناختمت. خوشحالم که شناختمت ولیکاش هیچوقت نمیتونستم بشناسمت. نه ازاین راه...
کاش اصن تو منو میشناختی نه من؟ اره؟ منم بیام پیشت؟ همین الان میرم ببینم تولد جیمین چطور بود میام برات تعریف میکنم؟ خودمون براش سال دیگه یه تولد بگیریم؟ اصن تولد همه ی اعضا رو هر سال کنار هم بگیریم؟ خوبه؟
نیکا فک کنم تا سال دیگه پیشت باشم. الان کجایی؟ روی پل صراط... باید بیام سمت چپ یا راست که ببینمت؟
ولی هرچی خواستم به خودم بقوبولونم کهالان راحتی نتونستم. مگه میشه ارمی مرد و راحت بود؟ هیچ وقت نبینیشون؟ الان که جین رفته سربازی... کله ی کچلشو نبینی؟ براش گریه نکنی؟
الان خوشحالی؟ مگه میشه خوشحال بود؟
الان یه سریال جدید قشنگ اومده هاااا ولی حیف... نتونستی ببینیش:) اره منم تو قسمت سهام. قشنگه هااا ولی خب. نای گریه کردنم ندارم.
اخه اولین و اخرین باری خیلی برات گریه کردم متاسفانه پیش مامان بابام بودم و بی اختیار مث چی گریه کردم. کاش اونوقت نبود. کاش یهموقعیت دیگه بود. کاش یهجای دیگه گریه میکردم.
اخه بدجور با بابام بحثم شد. خیلی بی اهمیتی نشون داد بهم. مامانمم که هر بار یه چیزی میگه. یه بار میگه گریهاتو نگه داری مریض میشی و حالت بد میشه، یه بار میگه گریه کنی! دعوام کردن اخرش!
عجیبه هااا؟؟؟؟ نه خب الان همه همین وضعو داریم! همه اینطوریایم. خونواده ها میگن هیج تغییری اتفاق نمیوفته، ولی من قبول ندارم. اره اگه ادمای بزرگ بودن که معترض هستن شاید اعتراضشون زور میخوابید و با یه اوکی شدن اینترنت خر میشدن!
ولی ما نه! من کسیم که مثل خیلی از شماها اجازه ی شرکت در شورش هارو ندارم با اینکه خیلی دلم میخواد. ولی با همچین نوشتهها و پستو استوریو...هایی باید به یادشون باشیم و یادشونو زنده نگه داریم!
حرفم در کل اینه به مرگشون عادت نکنین!
لطفا...
______
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشتی بر فیلم "برادران لیلا" به کارگردانی سعید روستایی/ اکرمحسینینسب
مطلبی دیگر از این انتشارات
تابوی بکارت و اثارمنفی برای پسرها
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم