کتابخوان حرفهای و نویسنده مبتدی
یک روز با پریود...
از دردی که در شکمم پیچید چشمهایم از هم باز باشد. درد آشنایی بود که زودهنگام رسید. دلم میخواست باز هم بخوابم. پاهایم را در دلم جمع کردم و تا پلکهایم را روی هم گذاشتم آژیر خطری در مغزم به صدا درآمد. نیمخز شدم و دستم را به سمت گوشی دراز کردم. با دیدن ساعت برق از کلهام پرید و درد شکم فراموش شد. هر روز صبح، در این ساعت در راه رسیدن به سرکار بودم. اما حالا داشتم روی تخت جان میدادم. نفسهایم تند شد و دستانم عرق کرد. درد شکمم با شدت بیشتری برگشت.
موهایم را پشت گوشم زدم. تن سنگین شدهام را تکانی دادم و با نفسی حبس شده نگاهی به ملافه انداختم. خبری از خون نبود. نفسم را بیرون فرستادم. پاهایم را به سرویس بهداشتی رساندم. لباس زیر خونی را با لباس زیر دیگری عوض کردم و خواستم نوار بهداشتی بگذارم که دیدم نیست. از سرویس بهداشتی بیرون آمدم و گشتم. کمد، کشو، پشت در، زیر تخت هرجا را بگویی گشتم اما نبود. ساعت شده بود ۷ و ۵۳ دقیقه!
زمانهای بدشانسی فقط یک لحظه نیست. یک بازه بیپایان است. مادرم هر روز بعد از نماز صبح دیگر نمیخوابید. اما آن روز خواب بود. به سراغش رفتم. بیدارش کردم و گفتم: «مامان بلندشو... شما که همیشه بیداری چرا آخه امروز خوابی؟» گفت: «چی شده؟» گفتم: «خونریزی شدید دارم ولی نوار نداریم. باید برم سرکار چیکار کنم آخه؟» صدایم لرزید و اشکی از گوشه چشمم پایین ریخت. مادر بلند شد و همانطور که میگفت: «آروم باش!» زنگ زد به پدرم تا نواربهداشتی بخرد. افسار احوالم دست خودم نبود. چشمهایم سیاهی میرفت. دستم میلرزید. سرم گیج میرفت و درد میکشیدم. تمام تنم درد میکشید. بر خلاف تصور همگان درد پریود فقط برای دل و کمر نیست؛ برای کل تن است. شکمم تیر میکشید. شقیقههایم نبض میزند، دندانهایم درد گرفتهبودند، کمرم چیزی نمانده بود نصف شود، پاهایم نمیتوانستند وزنم را تحمل کنند، دستهایم ضعف میرفتند و حواسم سرجایش نبود. با این همه اما باید به سرکار میرفتم. چیزی به اسم مرخصی برای پریود وجود ندارد. حتی اگر وجود داشته باشد هم پایش هنوز به جمهوری اسلامی نرسیده است.
پدرم نوار بهداشتی را رساند. مادرم میز صبحانه را چید. من لباسهایم را با مانتو شلوار و مقنعه عوض کردم. یک جرعه از لیوان چای خوردم. به همراه پدرم به سمت سرکار راه افتادم. در میان آن همه بدشانسی، شانس آوردم که در آن لحظه سر پدرم خلوت بود و توانست مرا به مدرسه برساند.
پایم را که داخل سالن گذاشتم همه جا ساکت بود. به سمت کلاسم راه افتادم. دو ضربه به در زدم. دستگیره را به سمت پایین فشار دادم و داخل کلاس شدم. پای تخته مدیر را همراه یکی از دانشآموزان دیدم. سلامی دادم و کیفم را روی میز گذاشتم. ضربان قلبم اوج گرفت و نفسهایم تند شد. ضربات محکم پریود به تنم میخورد و من بیدفاعترین بودم.
نیلوفر ،یکی از شاگردانم، در کنار مدیر مشغول حلتمرین بود. درس را دیروز داده بودم. دانشآموزانم درست و حسابی تمرین نکرده بودند و درس را به خوبی بلد نبودند. به سمت انتهای کلاس رفتم. خیره شدم به تخته و چشمهایم را ریز کردم تا بفهمم روی تخته چه چیزی نوشته شده است. در حالت عادی با یک نگاه جزئی متوجه سوال میشدم اما حالا نمیتوانستم بفهمم دقیقا دارند چه چیزی را حل میکنند. حواسم سر جایش نبود. درد امانم را بریده بود و هنوز افسارم دست خوابآلودگی بود. نیلوفر نتوانست سوال را حل کند. بلافاصله یکی از شاگرد زرنگها داوطلب شد و سوال را به خوبی حل کرد. نفس عمیقی کشیدم و از مدیر تشکر کردم. البته دقیقا یادم نیست به مدیر چه گفتم اما قطعا جملات مرسوم را به زبان آوردم.
بعد از رفتن مدیر خودم را روی صندلی رها کردم و از شاگردانم برای تاخیر عذرخواستم اما نتوانستم دلیل تاخیر را توضیح دهم. نه به دانشآموزانم و نه به مدیر مدرسه نتوانستم بگویم دیر آمدنم به خاطر بیمسئولیتی نیست بلکه بخاطر عادت ماهانه است. البته پریود چیز ناگفتنی و پنهان کردنی نیست. یک اتفاق طبیعی بدن زنان است. اما از آنجا که هیچوقت به طور شفاف برایمان از پریود صحبت نمیکنند ما طبق قانونی نانوشته حرف زدن از پریود را ممنوع میدانیم. اما حالا وقت آن است که از پریود بگوییم. از بار اول پریود شدن. از سنت بدوی سیلی زدن به گوش دختری که برای اولینبار پریود شده است. از هفت روز خونریزی بدون وقفه. از دردهای جسمی و روحی پریود. باید از غیرپیشبینی بودن رفتار اعضای بدن در زمان پریود صحبت کنیم تا اگر کسی مثل من دیر به سرکار رسید بتواند دلیل دیر رسیدن شفاف توضیح دهد نه اینکه به احتمال زیاد در دل مدیر بیمسئولیت خطاب شود.
این روایت چندساعتی از روز اول پریود بود. چندساعتی که اوج درد و خونریزی است اما باید سرکار بروی، درس بخوانی و غذا درست کنی در صورتی که کمی استراحت، کمپرس آب گرم، خوردن قرص، نوشیدن آب کافی و خوابیدن میتواند تا حد زیاد درد را کم کند. روز اول پریودی سخت است برای زنان شاغل سختتر!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما مسئول تربیت پسرانمان هستیم!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
پریود
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنانگی و لمس خشونت