اینجا از خودم میگویم؛ از همه آن چیزهایی که برای همه نمیشود گفت! کی هستم؟! نویسنده هر چیزی که لازم باشد!
یک زن و هزار هویت؟!
امروز شنیدم که همسر یکی از زنان خوب و موفقی که میشناختم، تهدید کرده اگر اون زن شغلش رو رها نکنه و «به زندگیش نرسه!» میره محل کارش و شکایت میکنه تا از کار برکنارش کنند. کاری نداریم که خود این آقا چقدر به کار زنش افتخار میکرد، یا -اگر بخوام بدجنستر باشم- خیالش از معاش و پول تو جیبی همسرش راحت بود. حتی کاری ندارم که خودش برای پیشرفت همسرش کلی برنامه میریخت! بحثم سر مسئلهای هست که حداقل یکبار زنهای جامعه مارو درگیر کرده.
خیلی شنیدیم که میگن «زن خوب زنی هست که ساعت هشت شب بوی غذا از خونهاش بزنه بیرون.» و در ادامهاش استدلال میکنند که زن اساسا برای شغل بیرون ساخته نشده. خیلی که بخوان مهربون باشند، میگن زن باید شغلی داشته باشه که دیگه ظهر بشینه تو خونهاش؛ مثلا معلمی بهترین شغله.
وقتی از نوشتن میگی، میگن خب! این شغل خوبیه. میشینی تو خونه بچههاتو نگه میداری، به کارت هم میرسی! (بله، این تصور عمومی از موضوع نوشتنه!) و کسی نمیفهمه تو برای نوشتن سادهترین موضوعات هم نیاز به تمرکز داری، نه اینکه وسط جیغ و داد بچهها و بوی خورش و آبکش کردن برنج، بری دو خط به زور بنویسی و باز برگردی به کدبانوگری.
متاسفانه کسی توجه نمیکنه که هویت «نویسنده» با هویت «زن خانهدار» متفاوته؛ و ابدا هیچکدوم بر دیگری تقدم نداره. و اگر کسی این رو میپذیره که هر دو نقش رو داشته باشه، نیازهایی هم به دنبالش میاد. اولین و مهمترین نیازش، پذیرفته شدن هر دو هویتش توسط اطرافیانشه. دومیش، داشتن این امکان که زمانی رو برای اختصاص دادن به هرکدوم از هویتها داشته باشه. یعنی وسط نوشتن، زن خانهدار نباشه و وسط جارو کشیدن خونه، درگیر طراحی بدنه متنش نباشه. سومیش احساس امنیت برای دریافت کمک از اطرافیانشه؛ یعنی مطمئن باشه گاهی میتونه روی همسرش، خواهرش، مادر همسرش و مادر خودش و... حساب کنه.
هزارتا نیاز دیگه هم میشه نوشت، کلی غر هم میشه زد، اما خلاصه حرفم همین بود.
به هر حال اما «چه سود از شرح این دیوانگیها؟»
مطلبی دیگر از این انتشارات
دختران ، ازدواج ، قانون ، عدالت
مطلبی دیگر از این انتشارات
جوانه های روییده از دل سنگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
امید