به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
فیلم بیبدن: نقدی به یک جنایت
در این دنیا اگر چیزی درست سرجایش باشد، آن آهنگ و صدای محسن چاووشی در انتهای فیلم بیبدن است. آهنگ چاووشی مرثیه دلانگیزیست که غم دو ساعته فیلم را آزاد میکند.
--- خطر لو رفتن داستان ---
یک پرونده داغ جنایی
فیلم بیبدن از یک پرونده مهم قضایی الهام گرفته است. پرونده غزاله شکور و آرمان عبدالعالی با مرگ غزاله شروع شد و چندین سال ادامه داشت. ابتدا آرمان به قتل اعتراف کرد اما بعد اعترافش را پس گرفت و داستان دیگری از مرگ غزاله تعریف کرد که سنخیت چندانی با واقعیت نداشت. نهایتا آرمان پس از ۸ سال کشمکش همه جانبه خانوادهها با سیستم قضایی و با همدیگر اعدام شد. به خاطر درخواست هنرپیشههای معروف برای بخشش، این ماجرا در شبکههای اجتماعی بازتاب گستردهای داشت. بر مبنای این پرونده، فیلم بیبدن شخصیتها و روند داستانیش را پیش میبرد.
داستان در مورد موضوعات مختلفیست چون قصاص، جسد، والدین، مهمتر از همه اخلاق. با قصاص شروع کنیم.
قصاص یا آزادی
فیلم بیبدن از همان ابتدا جدی و سنگین شروع میشود. سکانس ابتدایی لحظه قصاص جوانیست که به خاطر فحش ناموسی با چاقو شکم دوستش را دریده است. من از لحظه اعدام متنفرم. انگار غم همه عالم بر دلم سنگینی میکند. من مطمئنم بسیاری از اولیا دم با مرگ آدمی دیگر غمشان تسلی پیدا نمیکند اما چه میشود کرد؟ قانون ایران صفر و یکیست. یا اعدام یا آزادی!
واقعا با قانون ایران چه باید کرد؟ یا رضایت یا مرگ قاتل؛ راه بینابینی مثل حبس طولانی مدت وجود ندارد. همین کار را شدیدا سخت میکند. خانوادهای که دلشان به اعدام رضایت نمیدهد نیست اما راضی هم نیستند که قاتل راست راست آزاد شود و در جامعه ول بگردد. خوشبختانه! در سکانس ابتدایی فیلم لحظهای بعد از کشیدن صندلی از زیر پا، در آن لحظات که جوان با مرگ دست و پنجه نرم میکند، مادر مقتول رضایت میدهد و از خون پسرش میگذرد.
بیجسد، بیمزار
کش و قوس مرگ و قصاص در فیلم بیبدن بیش از حد سنگینی میکند چون جنازهای در کار نیست و متهم حقیقت را نمیگوید. اعترافات اولیه که بعد پس گرفت، تهوعآور بود. بدن آن دختر جوان و زیبا را خورشتی تکه تکه کردهاند در کیسه زباله پیچیده و لابلای زبالهها گمش کردهاند. چه حکایت وحشتناکی. ازین بیرحمی و سنگدلی مو به تن سیخ میشود. این همان انسانیست که ملائکه به سویش تعظیم کردند؟ چه وجه سیاه و وحشتناکی.
در این حالت بابا مامان، عمو عمه خاله و همه بازماندگان چه طور سوگواری کنند؟ برای کسی که معلوم نیست با جسمش چه کردهاند؟ میگویند خاک سرد است، اما دخترشان زیر کدام خاک مدفون است؟ آدم که از سنگ نیست؛ به فرض که تکههای جنازه پیدا میشد، پارههای تن را جلوی پدر مادر بریزند آنها آب میشوند. واقعا این چه کاری بود؟
مهر پدری، محبت مادری
بیبدن حکایت دو خانواده است؛ یکی داغدار و دیگری تبدار. هر دو بچههایشان را از جان و دل بیشتر دوست دارند. خانواده داغدار را سروش صحت و الناز شاکردوست بازی میکنند. از آن طرف پژمان جمشیدی و گلاره عباسی (همسر سابق) و مینا وحید (همسر فعلی) هستند.
آن پسر جوان گندی بالا آورده اما کسی که آن را به جنایتی تمام عیار تبدیل میکند پدر است که پژمان جمشیدی به خوبی جورش را کشیده. حالا پسر با یک جهنم واقعی روبروست. هر چه میگذرد بهتر درک میکند که کمکی از وکیل برنمیآید. تنها امیدش به باباست که از جان بیشتر دوستش دارد. پدر پشت گرمیست اما به چه قیمتی؟
انتهای فیلم شوکه بودم. حالا همه چیز را میدانستم؛ همه قطعات پازل کنار هم قرار گرفته بودند، آن صحنه هولناک و عواقبش آشکار شده بودند. من تا آخرین دقایق امید بیحاصلی داشتم که جنازه یا لااقل یک چیزی از دختر پیدا شود. هست و نیست دختر را از بین برده بودند.
بار عاطفی روانی جنایتی که پسر انجام داده بودند چنان سنگینی میکرد که ترجیح داد بمیرد و چیزی بگوید. هر چه میگفت تف سربالا بود. بگوید با همراهی پدر جنایت را پیش برده؟
پدر دختری را جلوی پسرش تکه تکه میکند. اصلا ازین خانواده، ازین رابطه چه چیزی باقی میماند؟ کشتن با تفنگ یا بمب کمتر حس میشود، اما تکه تکه کردن یک انسان با چاقو زخم عمیق و ماندگار بر روان میگذارد که با هیچ چیز التیام پیدا نمیکند.
بحران اخلاق
پرداخت شخصیتها سطحی و سوال برانگیزند. مثلا چرا پدر سروش، تا این اندازه وحشی و آرام است؟ چه اعتبار و مرامی دارد؟ مشخص است کسب و کار پررونقی دارد. زیرک و جاهطلب است و برای رسیدن برنامه میریزد و میجنگد. احتمالا همینها هوش و حواس از سرش برده بود و او را چنان مست کرده که آن چه را که نباید میکند.
يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ - ای انسان، چه چیز تو را به خدای کریم مغرور کرد (و نافرمانی او کردی).
پدر تا آخرین لحظه میتوانست، این فرصت را داشت که زندگی بچه را نجات دهد اما غرورش اجازه نداد. در آن جلسه که قرار به صلح و سازش بود، مادر (گلاره عباسی) التماس کرد. بالهایش را با کمال خضوع و استیصال پهن کرد اما پدر به یکباره از کوره در رفت.
واقعا گاهی پول و رابطه نه تنها کمکی نمیکنند بلکه شرایط را وخیمتر میکنند. به نظرم این پدر، خیلی زودتر زندگی بچهاش را با بیاخلاقی از بین برده بود. همه این اتفاقات روی همان بیاخلاقی تجسم پیدا کرد. افسوس، آن پسر قربانی غرور و بیرحمی دلسوزانه پدر شد.
فیلم لحظات نفسگیر و احساسی بسیاری داشت. خوشحالم یکی از پروندههای قوه قضاییه از بایگانی تبدیل شد به این فیلم پرکشش.
شما هم حتما ببینید رفقا.
پیشنهاد فیلم
یکی از دوستان گفت لانتوری هم موضوع مشابهی دارد با نتیجهای متفاوت. بنظرم آمد چند فیلم در رابطه با اعدام و قصاص معرفی کنم:
- هیس!دخترها فریاد نمی زنند از پوران درخشنده، ۱۳۹۲
- دهلیز از بهروز شعیبی، ۱۳۹۲
- خشم و هیاهو از هومن سیدی، ۱۳۹۴
- لانتوری از رضا درمیشیان، ۱۳۹۴
- شنای پروانه از محمد کارت، ۱۳۹۸
مطلبی دیگر از این انتشارات
آرزوی داستان کوتاه
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه غمی تو این هوا هست
مطلبی دیگر از این انتشارات
نجات کارگران معدن در اصفهان