دنیا از نگاه کودکی مبتلا به اوتیسم (معرفی کتاب)

ماجرای عجیب سگی در شب اثر مارک هادون داستانی است شبیه فارست گامپ!

کریستوفر، راوی این داستان کودکی مبتلا به اوتیسم است. برخلاف داستان‌های کلاسیک که راوی دانای کل است و دنیا از نگاه متعارف و گاها بی‌عیب نقل می‌شود، کریستوفر اصلا عادی نیست. کریستوفر نمی‌تواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند و در مقابل غریبه‌ها اینقدر ساکت می‌ماند تا اطمینان حاصل کند که بی‌خطر هستند و می‌شود دوست‌شان داشت. پس ما باید خیلی دوست‌داشتنی باشیم که کریستوفر بدون خجالت و ترس همه فکرها و حرف‌هایش را برایمان نقل می‌کند!

کریستوفر و پدرش در شهر کوچکی در انگلستان زندگی می‌کنند. در ابتدای داستان سگی در همسایگی آنها کشته می‌شود و او تصمیم می‌گیرد که قاتل سگ را پیدا کند و داستانی در این مورد بنویسد. اتفاقات بعدی زنجیروار پیش می‌آیند که کریستوفر با آن رفتارهای عجیب و غریبش محور آن‌هاست.

کریستوفر در مراودات اجتماعی از غریبه‌ها دوری می‌گزیند و منزوی است؛ حتی وقتی معلم‌اش را برای اولین بار دیده تا چند هفته هیچ حرفی نزده و تنها او را زیر نظر می‌گیرد تا مطمئن شود او امن است. کریستوفر در ارتباطات اجتماعی حالات چهره‌ها را متوجه نمی‌شود، استعاره‌ها و شوخی‌ها و برخی ارتباطات بین آدم‌ها را درک نمی‌کند. فقط می‌تواند حقیقت را بگوید، چون دروغ برایش یک مساله غیرمنطقی است و هر چیز غیرمنطقی آزارنده است. موقع صحبت کردن مستقیم به اصل موضوع اشاره می‌کند؛ نمی‌تواند حاشیه برود. البته می‌تواند بنابه موقعیت چیزی را مخفی کند و به روی خودش نیاورد. سیاست‌ورزی این موجود اصالتا ساده پارادوکس جالبی است.

چیزی که به داستان تعادل می‌دهد نقاط قوت کریستوفر است. او دقت ویژه‌ای به بعضی از موضوعات دارد، مثلا کوچکترین جابجایی در وسایل خانه و یا مدرسه را (در حد سانتی متر) به سرعت متوجه می‌شود. در ریاضیات و حل مسائل ریاضی تبحر ویژه‌ای دارد و به داستانهای کارآگاهی علاقمند است و به طور خاص شرلوک هلمز را دوست دارد. حل کردن مساله را بیش از همه چیز دوست دارد. کشته شدن سگ و پیدا کردن قاتل آن مثل یک مسأله ریاضی است که کریستوفر علاقه زیادی به حل کردن آن دارد. در دنیا هیچ چیز برای او لذت‌بخش‌تر از حل یک مساله ریاضی نیست.ترکیب این خصوصیات با موقعیت‌های داستان خواندنی است.

با وجود ضعف‌ها و رفتارهای عجیب کریستوفر، پدر و مادرش که از هم جدا شده‌اند، او را به شدت دوست دارند. دلیل اصلی جدایی هم سختی‌های مراقبت از کریستوفر بوده اما آن‌ها باز دوستش دارند. این قسمت آموزش رفتارهای اجتماعی به من و شماست. به این که چطور می‌شود با اوتیسیمی‌ها ارتباط برقرار کرد و ما چه مسئولیتی داریم.

مزیت بزرگ کتاب این است که ما را به مغز کودک اوتیسمی می‌برد و نشان می‌دهد پشت لکنت زبان‌ها، ترسیدن‌ها، گوشه‌گیری و مقاومت‌ها چه دنیای ظریف و منطقی قرار دارد. قرار است فیلمی ازین داستان بسازند اما نمی‌تواند به موفقیت داستان باشد چرا که سخت است حالات روحی و تفکرات پی‌در‌پی کریستوفر را به راحتی نشان داد که همذات‌پنداری را برمی انگیزد.

قبل از آوردن چند جمله از کتاب بد نیست اسم ببرم از چند فرد مشهود اوتیسمی: هانس کریستین اندرسن و تیم برتن، چارلز داروین، آلبرت آینستاین، بیل گیتس، استیو جابز و نیکولا تسلا. پس فکر نکنید که اوتیسم خیلی دور و عجیب است، شاید من و شما هم کمی داشته باشیم!

«آدم‌ها گاهی خودشان دوست دارند که احمق باشند و نمی‌خواهند حقیقت را بدانند.»
«مردم به این دلیل به خدا اعتقاد دارند که دنیا خیلی پیچیده است و به نظر آنها بعید است که چیزهایی به پیچیدگی سنجاب بالدار یا چشم آدمی یا مغز به طور اتفاقی به وجود آمده باشد. اما باید منطقی بود و اگر مردم منطقی فکر کنند متوجه می‌شوند که فقط به این دلیل می‌توانند بگویند خدا هست که این چیزها در جهان اتفاق افتاده است و وجود دارد. در حالی که میلیاردها سیاره وجود دارند که در آنها حیات جریان ندارد اما کسی در آن سیاره‌ها زندگی نمی‌کند که مغز داشته باشد و به این موضوع توجه کند. و این درست مثل این است که همه آدم‌های دنیا با سکه شیر یا خط بیاندازند و ممکن است کسی پیدا شود که 5698 بار پشت سر هم شیر بیاورد و با خودش فکر کند که آدمی استثنایی است در صورتی که واقعا این طور نیست چون از طرف دیگر میلیون ها آدم دیگر هستند که 5698 بار شیر نیاورده اند.»

داستان خیلی روان و جذاب است و مطمئنم همه از خواندنش لذت می‌برند. به همین دلیل به حق در لیست ۱۰۰۱ کتابی که قبل از مرگ باید خواند قرار گرفته است.

پی نوشت: این کتاب را خانم شیلا ساسانی نیا ترجمه و نشر افق آن را منتشر نموده است.



این چند فیلم در مورد زندگی اوتیسمی‌ها است:

۱- فارست گامپ

۲- لطفا طاقت بیار (Please stand by)

۳- جان عزیز (Dear John)

۴- حسابدار (The Accountant)