یه غمی تو این هوا هست

اول می‌گن یه غمی تو این هوا هست، که آدم دلش می‌خواد آواز بخونه؛

زندگی خوب است که گیری دلبری نیکو

بعد می‌گن یه غمی تو این هوا هست، که آدم دلش می‌خواد عاشق بشه؛

خنده اش عشق است و روح است و جان است

اما راستش رو نمی‌گن ... آقایِ من ... خانومِ من ... راستش اینه: یه غمی تو این هوا هست، که آدم دلش می‌خواد بمیره.

رویش‌آمیز هر دو جهان است

چقدر حالم خوب نیست امشب،

چقدر حال هیچکدوم ما خوب نیست امشب،

من، تو، اون، ما ... همینطور بگیر بیا تا آخر.



این تکه‌ای از دیالوگ تئاتر «ترانه‌های قدیمی» اثر مهدی رحمانیان هست. کافه‌چی با لهجه ارمنی افکارش را بیرون می‌ریزد؛ آن ترانه قدیمی با حس و افکارش درهم‌تینده است. این زمزمه را دوست داشتم.

تئاتر کاملش را می‌توانید اینجا ببینید. قدیمی‌ست. حدودا ۱۰ سال پیش بود. تنهایی رفتم تئاتر شهر. سرباز بودم. واقعا چسبید. شد تکه قشنگی از خاطراتم. به بازیگران نگاه کنید: یکی از یکی بهتر. علی ‌عمرانی، مهتاب ‌نصیرپور، حبیب ‌رضایی، افشین ‌هاشمی، اشکان ‌خطیبی، بهاره ‌مشیری، معصومه ‌رحمانی، سحر ‌دولتشاهی و علی ‌سرابی که همین کافه‌چی ارمنی خودمان است.

آهنگساز فردین خلعتبری بود و خواننده علی زند وکیل. پیانو را خوش می‌نواخت سامان احتشامی. این هنرمندان آن زمان اینقدر معروف نبودند. دمشان گرم.

ذوق مطالعه دارید؟ بفرمائید کتاب ترانه‌های قدیمی. جمع و جور و خوش‌خوراک است. کتاب کاغذی‌ش توی بازار سخت پیدا می‌شود اما خوشبختانه با این اپلیکشن‌های کتاب، بیخ گوش‌تان است. یا بهتر بگویم، جلوی چشم‌تان.