دنیا را متفاوت نگاه کنید: چکیده‌ای از کتاب واقعیت‌نگری

سلام رفقا،

چطورید؟ ردیف هستید؟ روزگار بر وفق مراد هست؟

اول از همه از حضورتون تشکر کنم. اخیرا با یکی از همین بچه‌های جوان و جویای‌نام ویرگولی رفتیم بیرون و چسبید. یکی دیگه هم توی لینکدین پیام داد. گفت از نوشته‌های «آموزش زبان» دنبالم می‌کرده و بنده خر کیف شدم. حس سلبریتیِ گمنام بهم دست داد. ?

امروز دوست دارم کمی در مورد کتاب واقعیت‌نگری حرف بزنم. بنظرم حالمون را نسبت به دنیا بهتر می‌کنه.

واقعیت‌نگری (factfulness)

قبل از شروع بگم عنوان کتاب راحت نیست. این کلمه (factfulness) ساخته و پرداخته ذهن نویسندگان هست پس به تبع در فارسی هم معادل راحتی نمی‌شه براش پیدا کرد. فکر کنم واقعیت‌نگری معادل خوبی باشه.

کتاب بر پایه این حقیقت بنا شده که «اطراف ما اطلاعات زیادی برای پردازش وجود دارد. به همین دلیل همه ما یک فیلتر توجه (attention filter) در ذهن داریم. بخاطر این که مغز مدام به فکر بقا و امنیت ماست، این فیلتر طوری برنامه‌ریزی شده که مدام ما را به سمت اطلاعات منفی و دراماتیک سوق می‌دهد. بر همین اساس تصویر ما از دنیا منفی افراطی می‌شود، وزن نگرانی‌ها و استرس‌ها بیش از واقعیت بیرونی می‌شوند.

تصویر بزرگتر، درک و احساس متفاوت

قبل از این که در مورد ۱۰ نکته کتاب بگویم مکثی روی کلمه دراماتیک بکنیم. ما با کلمات به واقعیت‌ها وزن می‌دهیم. خط و ربط‌مان با پدیده‌ها از طریق گزینش کلمات مشخص می‌شود. پس برای این که توجه بخریم پدیده‌ها را دراماتیک می‌کنیم. مثلا این دو جمله را ببینید:

  • پیرمرد در ۷۰ سالگی مرد.
  • پیرمرد با وجود همسر زیبا و سرمایه زیاد، در ۷۰ سالگی ناگهان مرد.

واقعیت‌ها به حس و شهود ما معنای متفاوتی می‌دهند. تصویر زیر هم به همین رویه طراحی شده. خطوط آبی معنای شکل را عوض می‌کنند. سوال اصلی اینجاست: این واقعیت‌ها را چطور و کجا استفاده کنیم تا درک بهتری از پدیده‌ها بدست آوریم؟ راه حل کتاب در این ۱۰ مورد آمده است.

۱۰ فرمان هانس روزلینگ ?

برای کنترل سوگیری‌های شناختی، تعصبات شهودی غریزی یا جهت‌گیری‌های مغرضانه، این ۱۰ نکته کمک ما هستند.

۱- شکاف(Gap): درک کنید که بیشتر مردم در دسته درآمد میانی هستند. اگر ما پدیده‌ها را مجزا و با فاصله درک می‌کنیم چون آن طیف‌های وسط را به کل فراموش کرده‌ایم.

۲- منفی‌گرایی (Negativity): رسانه به اخبار منفی وزن بیشتری می‌دهد. پس ذهن ما جوری تربیت شده که منتظر خبرهای بد باشد! این را کنار بگذارید چون تعصب شهودی به همراه می‌آورد.

۳- خط (Line): ترند‌ها همیشه مستقیم نیستند.

۴- ترس (Fear): از داده‌ها برای مدیریت ترس استفاده کنید. عکس را نگاه کنید. خط سیاه یک کروکودیل است؛ با کشیدن خط آبی شبیه کلید می‌شود. داده‌ها به ترس‌های ما معنا و جهت می‌دهند.

۵- اندازه (Size): اعداد بزرگ را به بخش‌های قابل فهم تقسیم کنید. این جور ذهن بهتر با واقعیت ارتباط می‌گیرد.

۶- تفسیر عام و کلی (Generalization): تحلیل «کار خودشونه» «از اول معلوم بود ...» تحلیل‌های تاکسی‌طوری به ما قدرت تحلیل نمی‌دهند. شبیه (fast food) سریع کنجکاوی ما را در نطفه خفه می‌کنند! این مدل تفسیرها ارزش تحلیلی ندارند! پیشنهاد کتاب این است: کنجکاوی را حفظ کنید و از ارزیابی‌های سریع اجتناب کنید.

به قول مرحوم استیو جابز، (Stay Hungry, Stay foolish)، فضولِ گشنه و خر بی‌خیال بمانید!

۷- ثابت (Static): تغییر ممکن است کند باشد. ?

این قسمت برای درک جامعه ایران واقعا کمک می‌کند. در یک بازه چند ساله تغییر به چشم نمی‌آید اما در بازه‌های ۱۰ ساله انباشت تغییرات کوچولو به چشم می‌آیند. مثلا نوع پوشش در ۳۰ سال اخیر از اپل‌های بزرگ و مانتوهای سرتاسری تبدیل شده به پوششی که در خیابان می‌بینید.

خیلی مهم هست به این تغییرهای ریز چه وزنی می‌دهید!

۸- یگانه‌گرایی (Singularity): مهارت‌های تفکر انتقادی و یادگیری مبتنی بر داده را یاد بگیرید.

۹- سرزنش (Blame): بدون درک، سرزنش نکنید. من با نویسنده شدیدا موافقم. سرزنش کردن ساده‌ترین و کم‌هزینه‌ترین است! باید به ریشه‌ها، دلایل و زمینه‌ها نگاه کرد. ما قرار هست یک پرده عمیق‌تر به ماجرا نگاه کنیم. پشت آدم‌ها، سیستم‌ها هستند. پشت سیستم‌ها دلایل نهفته‌اند.

“Look for systems, not heroes.”

“Look for causes, not villains.”

۱۰- فوریت (Urgency): با گام‌های کوچک به سمت مسائل بزرگ شروع کنید.




این جمع‌بندی اصلا جای متن اصلی را نمی‌گیرد. در کتاب نمودارها و حقایق جذابی برای جاانداختن هر کدام ازین‌ها هست. به شدت توصیه می‌شود کتاب را بخوانید! ?

با مهر و امید