به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
ایران را چرا باید دوست داشت؟ نوشتاری از محمدعلی فروغی
این متن از محمدعلی فروغی، متفکر و سیاستمدار تجددخواه ایران است که نخستین بار در سال ۱۳۰۹ شمسی، در یادنامه مُدی، از پارسیان هند، در بمبئی چاپ شده بود. متن را کمی ساده کردم تا به زبان امروز نزدیکتر شود و روانتر خوانده شود. عنوانی برای هر بند انتخاب کردم تا بهتر در ذهن بنشیند. امیدوارم به کامتان خوش بنشیند.
دلیل انتخاب متن
این متن حدود ۱۰۰ سال پیش نوشته شده اما انگار برای همین شرایط ماست. این روزها که مردم دم از مهاجرت میزنند و دولتمردان از احوال ممکلت غافلند، باید از نو به این سوال فکر کرد: چرا باید ایران را دوست داشت؟ کانادا، آمریکا یا آلمان چه مشکلی دارند؟ یا همین گرجستان، ارمنستان یا عراق و عمان؟ چه نیازی به حفظ ارتباط با ایران است؟ در عصر شبکههای اجتماعی و تحولات جهانی، درین دهکده جهانی، میهندوستی چه جایگاهی دارد؟
ما از هویت، ریشه و تبار خود غافلیم. ما از مسلک ایرانی دورافتادهایم. متاسفانه این حکومت هم با جهالت تمام جنگ بیهودهای بین وطندوستی و مذهب به راه انداخته. وطندوستی راه و روش رشد ما در جهان است. به ما حس افتخار و عزت میدهد. سخن کوتاه کنم تا به متن اصلی برسیم.
فروغی روایت کهنی از انسان ایرانی بیان میکند که برای روح ما لازمست. بفرمائید:
مقدمه: زیر سوال رفتن اصولِ بنیادینِ انسان
این روزها بسیاری از اصول که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از حجیت و تقدس افتاده است یا لااقل مثل سابق مورد توافق نیست، برای بعضی تردید و شک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند. از جمله این اصول حب وطن و علاقه به ملیت است که منکر آن شده و درصددند احساسات بینالمللی را جایگزین آن نمایند. در نظر من علاقه ملی با احساسات بینالمللی و وطنپرستی و با حب نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.
وطندوستی راهی برای متفاوت بودن
اگر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلۀ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است، و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیلۀ منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند مذموم است، و باید مردود باشد.
وطندوستی از روی حقشناسی
اما یک نوع وطنپرستی بیغرضانه هست که هر انسانی چون پروردۀ آب و خاکی است، بخاطر نعمتهایی که از وطن دریافت کرده در خود حقشناسی احساس میکند؛ چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد. این حب وطن نیکوست. این وطنپرستی با مهر به نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنان که در درجۀ نخست وامدار لطف و محبت پدر و مادرست، در درجۀ دوم مدیون وطن است. در درجۀ سوم برگردنش محبت نوع نوع بشر است. همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است، این قسم وطنپرستی جزئی از همکاری و همبستگی کل نوع بشر است.
وطندوستی برای رشد جمعی
یک منشاء دیگر نیز برای وطنپرستی که به نظرم از علت قبلی معقولتر است، وطنپرستی کسی است که وطن مردم خود را لایق مهر و قابل محبت میداند؛ از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند، مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت، یا مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که بواسطۀ قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نمودهاند.
به نظرم این نوع محبت خالی از خلل است. امروز دانشمندان و صاحبنظران دنیا براین باورند که همه موجودات و نوع بشر در مسیر رشدند. هر کس به نوعی در طلب کمال و طالب ارتقاست. وظیفهای معنوی برای همه مردم این است که در رسیدن بشر به مدارج بالا همکاری کنند و کمک دهند.
میزان وطندوستی، مقام و عزت را مشخص میکند
هر قوم، جماعت و هر انسانی که این وظیفه را ادا کند عزیز و قابل احترام است. هر چه بهتر و بیشتر از عهدهاش برآید گرامیتر است. هر چه یک قوم در ادای این وظیفه کوتاهی کند البته عزتش کمتر، و علاقه به وجود و بقای او ضعیفتر خواهد بود، مگر این که این کوتاهی تقصیر او نبوده و عوائق و موانع او را از کار باز داشته باشد، و در آن صورت وظیفۀ هر کس است که آن عوائق را حتیالامکان مرتفع سازد و عنصر بیثمر را در مجمع انسانیت مثمر نماید.
منظورم این است که هر کس عضو جماعت و گروهی باشد بخاطر وظیفه انسانی، حق دارد گروه و جمع خودش را دوست داشته باشد.
ایرانیها وطندوست بودهاند و هستند
هر کس ایرانیان را بشناسد تائید میکند که ایرانیها در وظیفه خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفهشناسی پیشقدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است.
وطندوستی در فراز و نشیب روزگار
هر چند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متأسفانه دورههای تنزل و انحطاط نیز پیش آمده که در آن دورهها از ابراز استعداد و مایۀ خداداد ممنوع و محروم گردیده است، اما ظلمت آن ایام همه وقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچگاه تندباد حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتش ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده و به قول خواجه حافظ شیرازی:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند ... که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
قوم ایرانی هر وقت شوکت و برتری داشته، قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده، اقوام زیردست خویش را به مهربانی و رأفت اداره کرده، مزاحم آداب و رسوم و زبان و خصوصیات قومیت آنها نشده، هرگز به هدم و تخریب آبادیها و قتل عام نپرداخته است. با آن که از طرف دشمنان مکرر به بلاهای تاراج، آتشسوزی، قتل و چپاول گرفتار گردیده هنگام قدرت درصدد تلافی برنیامده است.
سلوک ایرانیان بر نیکدلی و بهورزی
کیش باستانی ما ویرانی و درندگی را مانند بیماری و تاریکی از آثار شیطان و اهریمن خوانده و ایجاد آبادی و روشنایی و تندرستی را مایه تقرب یزدان دانسته است.
در تمام دوره سه هزار ساله تاریخ ایران، صاحبان شوکت که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیاتی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها بیآبرو و آلوده نکردهاند. آزار، اذیت، قتل، غارت، ویرانی و تعصب جاهلانه در مملکت ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده و غالبا عمل خارجیان یا از تاثیر نفوذ ایشان بوده است.
کرامت انسان، رویه دربار ایران
ایرانیها مثل یونانیان و رومیان زیردستان خود را بنده و عبید نساخته و زحمات زندگانی خویش را به دوش آنها بار نکردهاند. بزرگان و سلاطین ایرانی هیچ وقت مانند رومیان برای تفنن و تفرج خاطر، اسرا را با یکدیگر یا با شیر و ببر و پلنگ به جنگ نینداختهاند. دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها طرد و تبعید چند صد هزار نفر مردم بیآزار را به جرم اختلاف دین و مذهب روا نداشته بلکه خارجیان را به مملکت خود دعوت نمودهاند.
رفتار صفویان با ارامنه
رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش، شاهنشاه ایران بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتاد ساله بوده است. هر یک از ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صنعت و همه الزامات مدنیت رونق داشته است. هر ایرانی به آن امور اشتغال داشته، و بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند.
داراها و اردشیرهای ما، دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمائی که از وطن خود طرد و تبعید میشدند در نزد خسروان به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما تحصیل و مطالعه مشغول شدهاند.
شکوهی که
متأسفانه دست جفاکاران آثار و نتایج زحمات اجداد ما را محو و خراب نموده و چون میخواهیم پی به چگونگی آنها ببریم به وسایل غیرمستقیم باید متوسل شویم. اما آیا کلمات حکیمانهای که از بزرگان و پادشاهانمان گفته شده دلیل بر بزرگواری و بلند نظری آنان نیست؟ آیا اهتمامی که برای دست یافتن بر خزائن حکمت و معرفت مانند کتاب کلیله و دمنه و امثال آن داشتند به دانشپروری ایشان دلالت ندارد؟ آثار صنعت که در خرابههای قصرهای آنها دیده میشود دلالت تمام بر هنرپروری و ذوق فطری ایشان ندارد؟
نیکدلی ایرانی زبانزد دوست و دشمن
بزرگمنشی و استعداد و دانشمندی ایرانیان چنان بوده که همۀ اقوام و مللی که با آنها سر و کار داشتهاند حتی دشمنان ایشان از آن به خوبی یاد میکردهاند، و همه وقت نام ایرانی در اذهان و خواطر مردم شهامت و ملاطفت و ذوق و شور و ظرافت و حکمت و عرفان به یاد میآورده است. هر گاه به گفتههای بزرگان دنیا از هر قوم و مملکت و هر دوره و زمان رجوع شود و از دوست و دشمن، از یونانی و رومی و عرب و یهود و هنود گرفته تا اقوام عدیدۀ اروپایی و از هردوت و گزنوفون و افلاطون تا ولتر و منتسکیو و ارنست رنان و مستشرقین گذشته و معاصر اگر در کلماتشان پژوهش شود دفاتر چند میتوان ترتیب داد از آنچه در حق ایرانیان گفته و بصراحت یا کنایه و عامداً یا من غیر قصد، مستقیم یا غیرمستقیم آنان را ستایش نمودهاند.
تربیت اقوام خارجی
از طرف دیگر هر وقت سیادت از ایرانی سلب شده و غلبه اقوام خارجی ذوق سلیم و طبع رقیق ایرانی را محجوب کرده، عالم انسانیت در این قسمت دنیا که ما هستیم تنزل و انحطاط یافته است، اما در همان مواقع نیز مایه و استعداد ایرانی تأثیر خود را بخشیده و اقوام وحشی و بیتربیت را که به زور کثرت جمعیت یا بر حسب پیشآمدهای خاص بر مملکت ایران چیره شدهاند در اندک زمانی بر حسب استعداد آنان بیش یا کم داخل در عالم تمدن و تربیت کرده است.
دوره درخشان خلفای عباسی
رونق کلیۀ لوازم تمدن و تربیت در زمان خلفای عباسی که یکی از دورههای درخشان تاریخ عالم انسانیت بشمار میرود بهترین شاهد این مدعاست. چه همه کس تصدیق دارد که جلوه خوشی که مسلمین در آن دوره در علم و حکمت و سیاست و صنعت و غیرهها کردهاند جزو اعظم آن به همت ایرانیان و از اثر وجود ایشان بوده است. قریحه و استعداد ایرانیان در ابراز افکار عالی و بدیع و ایجاد آثار صنعتیِ ظریف و لطیف چنان سرشار و زاینده بوده که انسداد مجاری عادی از آن جلوگیری ننموده و خود مجرایی برای ظهور آن بوده است. اگر مایه طبیعی فکر خود را به صورت حکمت و فلسفه نمیتوانسته است جلوه دهد، به عنوان دین و مذهب درآورد، و اگر ممنوع بوده است که ذوق صنعتی خود را به نقاشی و مجسمهسازی ظاهر کند به خوشنویسی و تذهیب و منبتکاری و سایر تزئینات و تنزهات جلوه داده است.
نفوذ علمی و ادبی و صنعتی ایران در ممالک همسایه از آفتاب روشنتر است. با اینکه در این صد سال اخیر در برانداختن آن کوشش شده هنوز آثارش پدیدار است؛ چنانکه میتوان گفت از دیرزمان در آسیای غربی و مرکزی، ایرانی یگانه عامل تربیت و تمدن و ایران مرکز و کانون تابش انوار معرفت بوده است.
نگهداشت نام و آبروی ایرانی در دیگر کشورها
از این گذشته از ایرانیان هر وقت فردی یا جماعتی اوضاع وطن را مساعد احوال خود ندیده، به زور یا اختیار به ممالک دیگر مهاجرت کردهاند، همواره نام ایرانی را به آبرومندی حفظ نموده، حامل علم و صنعت و عامل آبادی و ثروت بودهاند. میتوان گفت در همه ممالک همسایه ایران آثار تمدن و آبادی کلا یا موردی از نتایج وجود ایرانیان است. مردم هندوستان اگر انصاف دهند میتوانند بهترین شاهد این مدعا باشند که تأثیرات ایرانیان اسلامی در آن مملکت آشکار است و قابل انکار نیست، مقام ایرانیهای باستانی نیز در هندوستان حاجت به شرح و بیان ندارد که جماعت پارسیان که بازماندگان آن قوم شریفاند امروز در آن سرزمین چه مقام ارجمند در همه رشتههای خصایص انسانیت دارند، و چگونه نام ایرانی را در میان اقوام و فرق بیشمار آن دیار محترم نگاه داشته و مایه سرافرازی ما میباشند.
فرهنگ ایرانی، فرصتی برای رشد بشر
این جملات را به قصد رجزخوانی نگفتم، بلکه غرض این است که به عقیده من ایرانی از آن اقوام است که استعداد ادای وظایف انسانیت را دارد. چنانکه امروز هم با آن که تازه از یکی از دورههای تاریک تاریخ ایران بیرون آمدهایم با این وجود آثار استعداد ایرانی ظاهر است و میتوان امیدوار بود که باز با کاروان پشرفت بشر همقدم شود. در این موقع که به نظر میرسد که تمدنهای مختلف شرق و غرب به یکدیگر بر خورده، و با هم اختلاط و امتزاج یافته، و یک یا چند تمدن تازه باید ایجاد گردد، ذوق و هوش و فکر ایرانی هم مثل ایام گذشته یک عنصر مفید با قیمت واقع شود.
فرهنگ ایرانی، مایه مباهات
پس ما ایرانیها حق داریم که وطنپرست و ملت دوست باشیم، چنان که از خارجیان نیز هر کس درست به احوال این قوم بر خورده تصدیق کرده است که وجودش در عالم انسانیت مفید بوده و هست و نسبت به ملت و مملکت ما اظهار مهر و ملاطفت نموده و ما قدر آن مهربانیها را میشناسیم و منظور میداریم.
آخرین عقیدهای که میخواهم اظهار کنم این است که چون وطنپرستی و ملتدوستی البته الزاماتی دارد که هر کس باید به قدر توان برایش ایستادگی کند در نظر من نخستین الزام آن کوتاهی نکردن در ادای وظیفههای انسانیت است که موجب عزت و حرمت ملتش میشود. اگر استعدادش در انجام این وظیفه سرشار نباشد لااقل در تجلیل و تکریم کسانی که استعداد را داشته و به کار انداختهاند بکوشد.
رسالت شخص نویسنده
پس این حقیر که استعدادم در ادای وظیفۀ نخستین ضعیف است قیام به لوازم وظیفۀ دوم را اختیار کرده و تجلیل جناب شمسالعلماء دکتر جیوانجی جمشید مودی را که یکی از بهترین نمونههای طبع بلند و همت عالی ایرانی است تکلیف مهم دانسته از روی جان و دل در مساعی دوستان و ارادت کیشان ایشان در این باب شرکت میکنم و با شرمساری از تهیدستی خود این چند سطر را برای این منظور هدیهای ناقابل به سوی آن عالی محفل روانه میسازم شاید که نظر به حسن ارادتم پذیرفته شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
«مساله مرگ و زندگی» اثری از مریلین و اروین یالوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نجات کارگران معدن در اصفهان
مطلبی دیگر از این انتشارات
بخت بیدادگر یا زیر تیغ ستاره جبار اثر هدا مارگولیوس کووالی