نویسندگی و جهان مربوط به آن
کتاب زندگی ۲

قسمت دوم
راحله روی صندلی چوبی کتابفروشی نشست، دستهایش را دور فنجان چای نیمهگرمی که رامین برایش آورده بود حلقه کرد و به سقف بلند و چوبی مغازه چشم دوخت. صدای قدمهای آرام رامین که میان قفسهها حرکت میکرد، سکوت مغازه را میشکست.
رامین، با کتابی قدیمی در دست، نزدیک شد. بدون اینکه مستقیم به راحله نگاه کند، گفت: «این یکی را دیدی؟ شبیه چیزی هست که توصیف کردی، ولی جلدش طرح دو گنجشک نداره.»
راحله کتاب را گرفت و جلد چرم سیاه آن را برانداز کرد. لبخندی زد، اما چیزی شبیه ناامیدی در نگاهش بود. آرام گفت: «نه، این نیست. اما... ممنون که داری تلاش میکنی. برای من خیلی مهمه.»
رامین به لبهی میز چوبی تکیه داد و گفت: «ببین، من نمیدونم واقعاً این کتاب را پیدا میکنیم یا نه. ولی بعضی وقتها، خودِ جستوجو بیشتر از رسیدن به چیزی که میخوای اهمیت پیدا میکنه. تو... چرا اینقدر برات مهمه؟»
راحله سکوت کرد. انگار با خودش درگیر بود که چقدر از احساساتش را باید بگوید.
سپس آهی کشید و گفت: «همهمون یک چیزی داریم که بهش چنگ میزنیم، رامین. برای من، این کتاب یعنی پدرم، یعنی مادرم. یعنی یه تکه از گذشته که میخوام دوباره لمسش کنم. شاید احمقانه به نظر بیاد، ولی این کتاب بخشی از زندگی منه که نمیخوام از دست بدم.»
رامین، در حالی که با دقت گوش میداد، به فکر فرو رفت. گفت: «میفهمم. من هم یه زمانی دنبال چیزی بودم که فکر میکردم زندگیم بدون اون ناقصه. ولی... زندگی یادم داد که بعضی وقتا باید با چیزهایی که از دست میدیم کنار بیایم.»
راحله سرش را بلند کرد و مستقیم به چشمان رامین نگاه کرد. در نگاهش پرسش بود، اما چیزی نگفت. شاید حرفهای رامین بیش از آن که جواب بدهند، برایش سوالات تازه ایجاد کرده بودند.
ادامه دارد...
✍🏽 شبنم شهراسبی
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب زندگی ۴
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب زندگی ۱۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب زندگی ۸