ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۶ ماه پیشکتاب زندگی ۱۶قسمت شانزدهمبه پنجرههای تاریک خانه نگاهی انداخت. از رامین خداحافظی کرد و وارد خانه شد. دلهرهای طاقتفرسا تمام وجودش را فرا گرفته بود. از…
ShaHnam77درDrew77·۶ ماه پیششلوغترین خلوتگاهنمیدونم چرا گاهی اینطوری دیوانهوار، مغزم بدیهیات رو فاکتور میگیره. تازه امروز متوجه شدم که میتونم اینجا بنویسم. و چالش ناب این چند روز…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۶ ماه پیشکتاب زندگی ۱۵📕کتاب زندگی قسمت پانزدهم راحله انگشتانش را روی میز چوبی کوچکِ کنار پنجره میکشید. غرق در افکارش بود. چند لحظه بعد تا رامین خواست کتاب را…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۶ ماه پیشکتاب زندگی ۱۴📕کتاب زندگی قسمت چهاردهم هوا رو به تاریکی میرفت. کمکم خیابان و گذرها میزبان سکوت میشدند. صدای زنگولهی بالای درِ کتابفروشی، سکوت را شکس…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۶ ماه پیشکتاب زندگی ۱۳📕کتاب زندگی قسمت سیزدهم چای سرد شده بود. رامین روبهرویش نشسته بود، کمی متمایل به جلو، دستهایش روی میز، اما انگار بیشتر ا…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۶ ماه پیشکتاب زندگی ۱۲📕 کتاب زندگیقسمت دوازدهم راحله با قدمهایی تند اما نامطمئن وارد کوچهی باریک کنار کتابفروشی شد. هوا سردتر شده بود. حتی نفسهای راحله، شنی…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۶ ماه پیشکتاب زندگی ۱۱📕 کتاب زندگی قسمت یازدهم«در رو باز کن، چرا اینجوری ...» صدای مبهمی از پشت در میشنید. چند دقیقه بعد عمه، بدون اینکه در را باز کرده باشد…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۶ ماه پیشکتاب زندگی ۱۰قسمت دهمقسمت دهمراحله کنار قفسهی کتابها به دیوار تکیه داده بود. نور روز کمکم از روی فرش به دیوار کشیده میشد. ناامیدی روی پوست راحله سرم…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۷ ماه پیشکتاب زندگی ۹📕 کتاب زندگیقسقسمت نهمراحله وارد شد.ظاهرش آرام بود اما نه آن آرامشی که همیشه همراهش بود، بلکه انگار خودش هم مطمئن نبود میخواهد کجا بنشیند…
ShaHnam77درانتشارات قطره شَهـــنم·۷ ماه پیشکتاب زندگی ۸📕 کتاب زندگی قسمت هشتمراحله جلوی درِ خانهی عمهاش ایستاده بود. هر بار به این خانه آمده بود، همهچیز عادی مینمود. مثل بخشی از روزمرگیهای…