«مرا بخوان به کاکتوس ماندن»
آرزو های من بزرگتر از ابعاد یک شهاب سنگه
آرزو کردن نه عیب دارد و نه هزینه، ولی آرزو داشتن فرق دارد. نگه داشتن یک آرزو در دل نیازمند امید است و این خود یک هزینه محسوب می شود. بعد از آرزو داشتن باید چیزی شبیه به "به آرزو رسیدن" باشد. آرزو می کنم تا ابد در کنار هم بمانیم، می گویند: 《غیرممکنه! هیچ چیز ابدی نیست!》 می گویم: 《خب، باشه.》 و بعد آرزو می کنم تا انتها در کنارت بمانم. هر چیز انتهایی دارد، درست است؟ اینجاست که باید آرزو کنم این انتها تا حد ممکن دیر و دور باشد. باز هم چیزی کم است. آرزو می کنم "حد ممکن" چیزی فراتر از تصورم باشد، در آخر هم آرزو میکنم قدرت تصورم بی نهایت باشد.
بیخیالِ این چیزا. فقط آرزو میکنم یک روزِ کامل در کنار هم باشیم و اون روز آروم ترین روز باشه. اصلا مهم نیست چه آرزویی بکنم، فقط مهمه که کنار هم باشیم؛ حتی اگه آرزو کنم بدترین روز دنیا رو کنار هم باشیم توی اون روز فقط دنیا مزخرفه! پیش تو زمان توو بهترین وضعیت ممکن میگذره، حتی اگه فقط "بنشینیم بر لب جوب و گذر عمر ببینیم". اون روز از صبح شروع میکنم و حرف میزنم، تو هم که یه درونگرای آرومی فقط گوش میکنی و لبخند میزنی. گاهی هم صدای خنده ی قشنگت به روح و روانم انرژی میده. به هر حال باید سه تا ساعت ببندم به دستم چون پیشِت زمان مثل باد میگذره.
بگذره و شب بشه، توی نور ماه غرق بشیم و بعد لحظه ی آخر دستتو میگیرم، نه غرق نمیشیم و شناور می مونیم. توی این مدت به ستاره ها خیره میشیم و تو هم طبق عادت همیشگیت تا یه شهاب میبینی میگی: 《زود باش تو هم آرزو کن!》 منم میگم: 《آرزو های من بزرگتر از ابعاد یه شهاب سنگه》
این هم بخشی از آرزو هام، دیدی بزرگتر از ابعاد یه شهاب سنگ ان؟ هی! یه شهاب دیگه هم رد شد! عه خوابت برد؟ پاشو سرت رو دست منه! نه بخواب.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما برهنه میخواهیم؛ پیرامون سینههای آفرودیت، باغهای عریان آکادمی و دلالتهای جنسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
از کلماتی که هویت ما میشوند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
من اگر روزی برگردم...