آیا فردوسی زن ستیز بود؟

ابیات زن ستیزانه در شاهنامه:

۱- مربوط به داستان سودابه و سیاوش:

«به گیتی بجز پارسا زن مجوی

زن بدکنش خواری آرد به روی

زن و اژدها هر دو را خاک به

جهان پاک ازین هر دو ناپاک به»

۲-رستم پش از ذکر دلاوری های خود به پدرش زال می گوید:

«از افکندن شیر شیرست مرد

همان جستن رزم و دشت نبرد

زنان را از آن نام ناید بلند

که پیوسته در خوردن و خفتند»

۳- مربوط به داستان زال و رودابه:

«دل زن همان دیو را هست جای

ز گفتار باشند جوینده رای»

۴-شاه یمن هنگامی که دخترانش را سخت دوست میدارد به ناچار به پسران فریدون به زنی میدهد و از جداشدن از دختران دل آزرده است میگوید:

«به اختر کس آن دان که دخترشْ نیست

چو دختر بود روشن اخترش نیست»

۵-نوش زاد، پسر مسیحی انوشیروان سر به شورش برمیدارد و انوشیروان در نامه ای به مرزبان مدائن ماموریت می دهد که شورش را سرکوب کند و بدو می نویسد:

«سپاهی که هستند با نوش‌زاد

کجا سر بپیچیند چندین ز داد

تو آن را جز از باد و بازی مدان

گزاف زنان بود و رای بدان»

۶-«زنان را ستایی سگان را ستای

که یک سگ به از صد زن پارسای»

۷- رستم هنگامی‌که از کشته شدن سیاوش، که سوداوه عامل اصلی آن بود، باخبر می‌شود چنین می‌گوید:

«کسی کو بود مهتر انجمن

کفن بهتر او را ز فرمان زن

سیاوش ز گفتار زن شد به باد

خجسته زنی کو ز مادر نزاد»

۸- کیکاوس به سفارش سوداوه از سیاوش می‌خواهد که به شبستان او در میان زنان رود. سیاوش به پدر می‌گوید:

«چه آموزم اندر شبستان شاه؟

به دانش زنان کی نمایند راه»

۹- باز هم درباره سوداوه:

«برین داستان زد یکی رهنمون

که مهری فزون نیست از مهر خون

چون فرزند شایسته آمد پدید

ز مهر زنان در بباید برید»

۱۰- انگشتری رستم به دست بیژن می‌افتد و او در می‌یابد که به زودی از بند چاه رها می‌شود پیش از آنکه این راز را نزد منیژه برملا کند، می‌گوید:

«که گر لب بدوزی ز بهر گزند

زنان را زبان هم نماند به بند»

۱۱- کتایون، دختر قیصر روم، عاشق گشتاسپ، پادشاه کیانی می‌شود و آنگاه که قیصر از ماجرا آگاه می‌گردد:

«چنین داد پاسخ که دختر مباد

که از پرده عیب آورد بر نژاد

اگر من سپارم بدو دخترم

به ننگ اندرون پست گردد سرم

هم او و آن را که او برگزید

به کاخ اندرون سر بباید برید»

۱۲- بهمن نزد پدرش اسفندیار از دلاوریهای رستم می‌گوید و:

«ز بهمن بر آشفت اسفندیار

ورا بر سر انجمن کرد خوار

بدو گفت کز مردم سرفراز

نزیبد که با زن نشیند به راز»

۱۳- روزبه، موبد بهرام گور دربارۀ این پادشاه زنباره می‌گوید:

«نبیند چنو کس به بالا و زور

به یک تیر برهم بدوزد دو گور

تبه گردد از خفت و خیز زنان

به زودی شود سست چون پرنیان

کند دیده تاریک و رخساره زرد

به تن سست گردد به لب لاژورد

ز بوی زنان موی گردد سپید

سپیدی کند در جهان ناامید

جوان را شود گوژ بالای راست

ز کار زنان چندگونه بلاست

به یک ماه یک بار آمیختن

گر افزون بود خون بود ریختن

همین بار از بهر فرزند را

بباید جوان خردمند را

چو افزون کنی کاهش افزون کند

ز سستی تن مرد بی خون کند»


شاید با خواندن ابیات بالا، مهر تاییدی بزنید بر ظن هایی که نسبت به زن ستیزیِ فردوسی وجود دارد. اما صبر کنید! قبل از اینکه خونتان به جوش بیاید باید به چند نکته توجه بفرمایید:

الف) ابیات ۱ تا ۶ الحاقی است. یعنی این ابیات غیر اصلی هستند و توسط شخصی غیر از فردوسی به اثر فردوسی افزوده شده اند. به زبان ساده تر، برای فردوسی خدابیامرز پاپوش دوخته اند.

شرط اولیه و اساسی اصلی بودن بیتی این است که دستنویس ها تا چه حد از آن پشتیبانی می‌کنند. حال آنکه بیتهای منقول در این بخش نه از تأیید کافی دستنویسها برخوردارند و نه غالب آنها به لحاظ شعری استوار و بعضاً با شعر پرمایه و سختۀ فردوسی فرسنگها فاصله دارند.


ب) ابیات ۷ تا ۱۳ از ابیات اصلی شاهنامه هستند و بی گمان فردوسی انها را سروده. اما همانطور که احتملا همه میدانند، داستان های شاهنامه تنها زاییده ی تخیلات فردوسی نیست. اکثر آنها ریشه ی تاریخی دارند و فردوسی آنها را از روی منبع یا منابعی به نظم درآورده که شناخته شده ترین آن شاهنامه منثور ابومنصوری است. یعنی فردوسی از روی متنی شعر می سراید که نویسنده ی آن شخص دیگری است؛ به صراحت اعلام می نماید که نسبت به منبع وفادار است و میخواهد به امانت داری پایبند بماند. در نتیجه، حتی اگر، اگر و اگر ایدئولوژی زشتی مثل زن ستیزی، از جانب خود نویسنده اصلی در متن بوده، فردوسی آن را سانسور نکرده. به هرحال مامور است و معذور. و به این معنا نیست که هدف و دیدگاه فردوسی نیز این چنین بوده است. تنها موضوع مرتبط با شاهنامه ی فردوسی که میتوان تاحدودی درموردش مطمئن بود این است که اغراق آمیزی و فانتزی بخشی درون اثر، هنر قلم خود فردوسی است.

بنابراین هیچ یک از نگرشهای زن ستیزانه ای که در این بیتها مطرح شده ، از آن فردوسی نیست، بلکه منبعث از منبع اوست و آن نیز به نوبه خود منبعث از تحریر یا تحریرهایی از خدای نامه پهلوی است.


پ) اگر به ابیات ۷ تا ۱۳ دقت کنید، متوجه میشوید که کسی که نگرش زن ستیزانه را بیان میکند فردوسی نیست بلکه شخصیت یا قهرمان خود داستان است. این موضوع خودش برمیگردد به دو عامل:

۱- شخصیت ها آزادند که نگرش خود را داشته باشند و حتی اسطوره ای مثل رستم قرار نیست مثبت مطلق و مدافع حقوق زنان باشد. ۲- گاهی رفتار نابخردانه ی خود زنان باعث این زن ستیزی میشود که درواقع، اینجا دیگر زن ستیزی نیست و تبدیل به حقیقت میشود. مثلا در بیت ۷، آیا رستم درست نمی گوید که مرگ بهتر از گوش دادن به فرمان زن پلیدی چون سودابه است که سیاوش را به کشتن داد؟ در این هنگام به نظرم حتی نباید از مثبت بودن رستم کاسته شود. زیرا در موقعیت خاص دارد حقیقت را میگوید. اما در بیت ۱۱ با اینکه قیصر در موقعیت خاص دارد نگرش خود را بیان میکند که ممکن است درست هم باشد، بااین حال بازهم میگوییم: ده امتیاز منفی برای اسلیترین!

جامعۀ شاهنامه مانند جامعۀ بشری است که قهرمانان آن مانند افراد مختلف جامعه نسبت به مسائل گوناگون از جمله زن نگرشهای متفاوتی دارند و هیچ یک از آنها لزوماً نگرش شاعر نتواند بود که به ویژه درباره زن، به واقع هم نیست (رک، جلوتر) از این رو در اینجا این نکته مهم را باید خاطر نشان سازم که در شاهنامه به هیچ روی چنین نیست که نگرش منفی فردوسی نسبت به زن از زبان قهرمانان داستانها بیان شده باشد، بلکه برعکس این نگرشهای منفی قهرمانان داستانهاست بر زبان فردوسی. چنانچه شاهنامه و قهرمانان آن آفریده ذهن خلاق فردوسی نیز می‌بود، باز حق داشته است که قهرمانانی خلق کند که نسبت به زن نگرش منفی داشته باشند.


ت) در مقابل، به همان اندازه و حتی بیشتر، در شاهنامه ابیاتی وجود دارد که زنان را به نیکی وصف کرده است:

«چنان دان که چاره نباشد ز جفت

ز پوشیدن و خورد و جای نهفت

اگر پارسا باشد و رای زن

یکی گنج باشد پُرآگنده زن

به ویژه که باشد به بالا بلند

فرو هشته تا پای مشکین کمند

خردمند و هشیار و با رای و شرم

سخن گفتنش خوب و آوار نرم

برین سان زنی داشت پرمایه شاه

به بالای سرو و به دیدار ماه»




برای تکمیل قضاوت تان مبتنی بر زن ستیز بودن یا نبودن فردوسی، باید زنان شاهنامه را نیز خوب بشناسید. البته که هیچ چیز مانند خواندن خود شاهنامه نمیشود؛ اما برای مطالعه ی موضوعی، کتاب زن در شاهنامه میتواند گزینه ی خوبی باشد. در این کتاب، در مورد اکثر زنان ذکر شده در شاهنامه، اطلاعات جمع آوری شده. در همین حین داستان جذاب این زنان بیان میشود و با ویژگی ها و ماجراهای آنان بیشتر آشنا میشویم. با اینکه تمرکز اصلی روی زنان است اما دیگر شخصیت های شاهنامه نیز در کتاب حضور دارند و معرفی می شوند. با خواندن این کتاب طبقه بندی مفیدی در ذهن تان ایجاد میشود و بهتر میتوانید با شاهنامه ارتباط بگیرید.

لیست کتاب:

آرزو - آزاده - آزرمی دخت - اسپنوی - بانو گشسپ - به آفرید - پوران(دخت) - تهمینه - جریره - چهرزاد - دلارای - رودابه - روشنک - زربانو - سپینود - سودابه - سهی - سیسنک - سیندخت - شنبلید - شهرناز - شیرین - فرانک - فرنگیس - قیدافه - کتایون - گردآفرید - گردیه - گلشهر - گلناز - مالکه - ماه آفرید - مریم - مشک - منیژه - نار - ناهید - نوشه - همای

بریده هایی از کتاب:

در دوران پهلوانی از سودابه که چشم بپوشیم هیچ زن هوسبازی دیده نمی شود برعکس تعدادی زن بسیار بزرگوار هستند که نظیر آن را از حیث رنگارنگی و دلاویزی در آثار دیگر فارسی نمی توانیم پیدا کنیم. اکثر زنان شاهنامه نمونه ی بارز زن تمام عیار هستند و در عین برخورداری از فرزانگی، بزرگ منشی و حتی دلیری از جوهر زنانه نیز به نحوی سرشار بهره مندند. زنانی چون تهمینه و فرنگیس و جریره و منیژه و گردآفرید هم عشق برمی انگیزند و هم احترام را، هم زیبایی بیرونی دارند و هم زیبایی درون و حتی زنان بیگانه ای که با ایرانیان پیوند می کنند برخلاف مردانشان از صفات عالی برخوردارند.(جز سودابه)
تنها زنی که باعث حقارت و بدنامی زنان شاهنامه گردید سودابه است اهل هاماوران

چرا سودابه باعث حقارت و بدنامی زنان شاهنامه گردیده است؟ مگر همسر عزیز مصر(زلیخا) باعث حقارت و بدنامی زنان قرآن شد؟ فرق سودابه و زلیخا چیست؟ یکی معشوقش را به آتش انداخت، دیگری به زندان. ولی چون زلیخا بالاخره به مراد دل خود رسید، شد شخصیت مثبت؟ و چون عشق سودابه ناکام ماند، سودابه شد شخصیت منفی؟

زن خوب در شاهنامه، زیبایی بدن را با زیبایی روح، رعنایی را باآهستگی و شرم همراه دارد.
صفات مثبت زن در شاهنامه: زیبا،قدبلند، مشک روی، کمان ابرو، کمند گیسو، سیمین قلم،غنچه لب، گلرخ،سیم ساق، سیمین ساعد، نرم اندام؛ در عین حال خویشتن دار، خردمند، پارسا و با پاکی سرشته شده.

با خواندن این کتاب به موضوعات جدیدی پی بردم که میتواند زن ستیز بودن یا نبودن فردوسی را تحت شعاع قرار دهد.


از نظر من زنان شاهنامه به سه دسته تقسیم می شوند:

۱- کنیزان و ماه رویان که تنها بخاطر هوس مردان مطرح شاهنامه، سرنوشت شان به شبستان محدود میشود و معروفیت شان تنها بخاطر کنیز یک مرد شدن است. مثل اسپنوی، آرزو، گلنار، سیسنک و...

۲- دختران بزرگزاده و اشرافزاده که ندیده و نشناخته درگیر عشق کورکورانه ای با یک مرد مهم مثلا شاه، پهلوان و... میشوند مثل تهمینه، رودابه، مالکه و... که به مناسبت این عشق های یهویی داستانشان معروف شده. البته چون این دختران اشرافزاده هستند سرنوشتی با شکوه تر از نوع اول دارند! در ادامه آنها اکثرا نقش همسر یا مادر را به عهده میگیرند.

۳- زنان کاملا مستقل که قرار نیست بخاطر زیبایی فریبنده یشان یا معشوقه یک مرد بودن، شناخته بشوند بلکه هرچه اسم و رسم و شهرت دارند تنها بخاطر زور بازو و مهم تر از آن زور عقلشان است! مثل بانو گشسپ، پوران دخت، چهرزاد، گردآفرید، آزرمی دخت، گردیه و...

با اینکه دسته ی سوم، فمینیست پسند تر است و به شخصه آن را بیشتر از همه دوست دارم اما بازهم این حقیقت است که تمام زنان شاهنامه، چه کنیز باشند، چه عاشق پر شور و چه پهلوانی افتخارآفرین، همه دارای بسیاری از ویژگی های مثبت هستند و با وجود زنانی مثل قیدافه، سیندخت، فرنگیس، گرد آفرید و خلاصه زنانی مثل زنان دسته سوم، قطعا میشود گفت که فردوسی زن ستیز نیست. و البته زنان دسته ی دوم نیز بی تاثیر نیستند.

من خودم را در حدی نمیدانم که از فردوسی ایراد بگیرم اما با اینحال دو موضوع فکرم را مشغول کرده است:

  • به نظرم اینکه زیبایی در شاهنامه جزو ثابت و از مهم ترین ویژگی های زن به شمار میرود، تاثیر عکس دارد. یعنی اگر زنی فاقد زیبایی های افسانه ای بود، از ارزشش کم میشود؟ چنین زنی نمی تواند جزو زنان خوب و اصیل ایرانی باشد؟ چون ما هیچ زنی با قیافه ای معمولی در شاهنامه نمی بینیم. همچنین زنانی که چیزی در مورد صورت و اندامشان گفته نشده، زنانی کم اهمیت هستند. البته شاید گیر دادن به این موضوع مثل گیردادن به زیربغل مار باشد. به هرحال لابد فردوسی سعی کرده بهترین ویژگی ها را برای یک زن در اثرش بگنجاند. ویژگی های مثبتی که آن زمان مورد استقبال بوده اند و به ذهنش میرسیده که البته هم اکنون، در زمان حال هم غالبا ویژگی های جذابی هستند. ده امتیاز برای گریفیندور!
  • طبیعتا هرجا زن باشد، ردپایی از عشق نیز به چشم میخورد. شاید شرایط زمان های قدیم این چنین بوده یا شاید من درک درستی از عشق ندارم و اشتباه از من است؛ اما عشق های شاهنامه ای زیاد به دلم نمی شیند. درواقع چیزی به اسم عشق در شاهنامه نمی بینم و بیشتر هوس به چشم می آید.

اگر بخواهم به دسته ی اول نگاه کنم قطعا با کلمه ای جز هوس نمیتوانم توصیفش کنم. مرد قدرتمندی که ناگهان یک زن خیلی زیبا را می بیند و آن زن را میخواهد! و زنی که چون سرنوشت بهتری در انتظارش نیست و مثلا آن مرد بر و رویی دارد، قبول میکند یکی از کنیزهای بیشمار آن مرد در شبستانش بشود! نمونه اش دخترگزینی های تصادفی بهرام گور در حوالی شکارگاه ها... اصلا عشق را احساس نمیکنم!

دسته دوم برای دنیای امروزی یک خرده غیرمنطقی و یک جورهایی... سبک مغزانه است. جدا کدام ادمی از راه دور، فقط با تعریف شنیدن از یک نفر عاشق میشود؟ شاید ذره ای ناچیز در مورد مرد جوانی که از زیبایی و جمال یک زن شنیده و حریص شده صدق کند یا زنی که در مورد مردی شنیده که تمام ایده آل های آن زمان را دارد اما واقعا ندیده و نشناخته عاشق شدن ممکن است؟ گمان نمیکنم. اگر هم ممکن باشد به نظرم چنین عشقی اصلا عمیق و تاثیرگذار نیست .مثلا به نظر نمیرسد رستم خیلی عاشق تهمینه بوده باشد! در واقع به چنین داستان های عشقی، عشق تهمیدی می گویند. برخلاف ظاهر قضیه، عشق محوریت اصلی داستان نیست و فقط راهی است برای پیشبرد داستان. راهی برای زاده شدن سهراب. بیشتر شبیه شیفتگی است تا عشق.

تهمینه سه دلیل برای عشق خود به رستم و بایستگی خود برای رستم بر میشمارد:
۱- شنیده‎ هایش درباره رستم و شگفتی ‎های او از دلاوری و زورمندی و پیروز بختی
۲- آرزوی داشتن پسری از رستم که همانند او باشد
۳- این‎که تهمینه رخش گم‎شده رستم را برایش پیدا می‎کند
می‎بینیم که صراحتا با یک عشق ویژه و خالص روبه رو نیستیم. تهمینه جدا از شیفتگی به رستم، آرزوی مادری کردن برای پسر رستم را دارد، پسری که چون او باشد، رستم نیز وعده بازیافتن رخش را می‎شنود که دلش نرم می‎شود، اگرچه از همان ابتدا از زیبایی تهمینه، خیره مانده و با دیدن رخسار و بالای او نام خدا را بر زبان می‎راند.


سوال این است که چطور به سودابه لقب هوسباز داده میشود اما به تهمینه که خواستار است به ازدواج یک شبه یا به بیان دیگر رابطه ی یک شبه، نه؟ یا به منیژه ای که حاضر است سه روز و سه شب را در کنار مردی غریبه سر کند؟

غیر از این سوال، میخواستم بگویم حتی اگر زنان شاهنامه، زنانی هوسباز باشند هم، دلیل بر زن ستیزی فردوسی نیست. چرا که مردان شاهنامه یقینا هواس باز ترند و اگر ستیزی علیه کسی صورت گرفته باشد آن مردان هستند! به علاوه جسارت یکی دیگر از ویژگی های مثبت این زنان است. چه به درست و چه به غلط، چه بخاطر عشق و چه بخاطر هوس یا شیفتگی، اعتماد به نفس و استقلال عمل این را دارند که از مرد دلخواه خود خواستگاری به عمل بیاورند. و وقتی پای وفاداری به میان می آید، تا آخرین توانشان ایستادگی میکنند.

شاهنامه کتابی است که زن در سراسر آن حضور دارد؛ برعکس ایلیاد هُمر که در آن سیمای زن پریده‌رنگ و گذراست. زن در ایلیاد آتش فاجعه را برمی‌افروزد و خود کنار می‌نشیند. هلن که زیبایی شوم و تباه‌کننده‌اش موجد جنگ است. این‌گونه است کریزئیس که ناخواسته نزاع بین آگاممنون و اشیل را باعث می‌شود.
در دوران پهلوانی شاهنامه حضور زن لطف و گرمی و نازکی و رنگارنگی به ماجراها می‌بخشد و با آنکه قسمت عمدهٔ داستان‌ها شامل جنگ و کشتار و نزاع و خرابی است، وجود او موجب می‌شود که این کتاب در ردیف لطیف‌ترین آثار فکری بشر قرار گیرد.
این زن‌ها هستند که به داستان تراژیک آب و رنگ بخشیده‌اند.


در نتیجه از این وصله ها به فردوسی نچسبانید.


منابع:

کتاب زن در شاهنامه

شاهنامه فردوسی

https://3danet.ir/%D8%B2%D9%86-%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87/