با قلم در آسمان تاریک شبم، ستاره ی کلمه میریزم.
درباره نوشته های خانم وفی | یک روح در کالبد همه ی زنان
فریبا وَفی[۱] رماننویس و نویسنده داستان کوتاه ایرانی است. رمانهای پرندهٔ من و رؤیای تبت از آثار او، برندهٔ چند جایزهٔ ادبی معتبر در ایران شدهاند.
داستانهایی از فریبا وَفی به زبانهای روسی، سوئدی، عربی، ترکی، ژاپنی، انگلیسی و آلمانی ترجمه شدهاست.
نوشته های خانم وفی روحی است در کالبد همهی زنان، این جمله به چه معناست؟ فکر می کنم چیزی که همه ی زنان جهان را باهم پیوند داده است واژه ی درد است، نابرابری است، ظلمی است که به خاطر اینکه صرفا زن هستیم در حقمان می شود؛ درد مشترک آدم ها را به هم نزدیک می کند، خیلی نزدیک؛ به خاطر همین است که زنان در سرتاسر جهان جنبش هایی را برای حمایت از حقوق خود راه می اندازند، این جنبش ها متفاوتاند، کشور به کشور و منطقه به منطقه باهم تفاوت دارند، اما همه ی آن ها یک فریاد مشترک، یک حرف مشترک با خود دارند: نابرابری!
خانم وفی دوست داشتنی با قلم ساده اش خواننده را به دنیای زنان می برد، دستت را می گیرد و گوشه گوشه ی شخصیت زنی را نشانت می دهد، قضاوت نمی کند، فقط به تصویر می کشد، باعث می شود به جلوه های زنانه ی وجودت سرک بکشی؛ عشق هارا، لبخند ها را، نگرانی ها را ببینی و یک جاهایی حتی حز کنی از زن بودن. قلم اسرار آمیز خانم وفی، ظرافت ها و پیچیدگی های زنانگی را به سادگی به تصویر می کشد، انگار که صفحات کتابش، بوم هایی از چند نقاشی هستند که با هنرمندی تمام کشیده شده اند. یا نه قلم در دست توانای خانم وفی شاید دوربینی در دست کارگردانی ماهر است که سکانس هایی از زندگی زنان را به تصویر می کشد. زنانی که همه روزه تحت خشونت قرار می گیرند، خشونت هایی که تبدیل به روال و سبک و سیاقی از زندگیشان شده است، اما با وجود همه ی خشونت ها و نابرابری ها باز هم سرپا هستند، زندگی می کنند و حتی برای عزیزانشان فداکاری می کنند. زن جنس ضعیف نیست، شاید قدرت او در زور بازو و صدای بلند نباشد، اما گاهی صدای سکوتش بلند تر از هر فریادی است و بار فداکاری و عشقی را که به دوش دارد کمتر مردی می تواند تحمل کند. داستان های کوتاه کتاب های خانم وفی، مانند آیینه ای هستند که هربار بخشی از زنانگی وجودت را به تصویر می کشند، زنانگی مانند عروسک بزک کرده ای نیست که کفش های پاشنه بلند بر پا دارد، زنانگی روح وحشی است که در پس یک چهره ی آرام خفته است؛ زنانگی می تواند مانند ابر های سفید و آسمان آبی یک روز آفتابی و خوش آب و هوا باشد و می تواند به خشمگینی ابرهای یک آسمان طوفانی باشد. هرچه که هست زندگی را برای من زیباتر کرده است، با داستان کوتاه های خانم وفی خودم را به خودم نزدیک تر حس کردم، به مادرم و هر زنی دیگر که در زندگیم است نزدیک تر حس کردم، انگار که زنانگی روحی باشد در کالبد همه ی زن های جهان، همانقدر نزدیک، همانقدر ملموس.
مطلبی دیگر از این انتشارات
من اگر روزی برگردم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
مسافر زمان | فصل انسان کافی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اتساع