ما برهنه می‌خواهیم؛ پیرامون سینه‌های آفرودیت، باغ‌های عریان آکادمی و دلالت‌های جنسی

نارسیس جوان که عاشق تصویر و بازنمود خود شد
نارسیس جوان که عاشق تصویر و بازنمود خود شد


موضوع مبتذلی‌ست؛ از آن مصاحبه «اترس از بدن» تا گزاره‌ی «اینا می‌خوان لخت بشن»، بحثِ برهنه‌گی گرم است!

یادداشت ابتدائی؛ با آگاهی بر ابتذال موضوعِ حاضر و البته ابتذال بطنی و عمیقِ درونی هر موضوعِ روان‌شناسانه، پاره‌های ذیل را خواهم نوشت. هیچ انسانِ عاقلی با نفسِ سلیمی، زیستن و پاره‌های زنده‌گی خود را صرفِ روان‌کاوی دیگری یا دیگران نخواهد کرد و هیچ حکیمی و فرزانه‌ای این کار را نکرده است.



اول | ابژهٔ خنثای بدن

ابژه‌ی خنثی نگاشتن بدن برهنه نه تنها ۱) اثر مریضِ انتزاع‌گرایی‌ست ۲) بل از برای «سکوتِ وجدان‌»‌ست! (این را بزرگ‌واری فرمود، عامیانه‌تر اگر حرف بزنیم، این کارها برای «تنگ‌بازی»‌ست!) یعنی به هرحال عادت این است یا فطرت، بدن عریان می‌انگیزد انگیزه‌ی جنسی را و این نوع دلالت جنسی هرچه باشد البته دفعتاً چاره نخواهد شد، به عبارت دیگر اگر حتا فرض بگیریم ما می‌بایست دلالت‌های جنسی را چاره کنیم و با آن‌ها مخالفت کنیم تا به دنیایی برسیم که دیگر چیزها، اشخاص، تصاویر و بدن‌ها دلالت جنسی نداشته باشند، حتا آن‌گاه نیز ما به یقین نخواهیم توانست که دفعتاً و با انقلاب، به زودی این چاره را بجوئیم و جلوی دلالت‌هارا بگیریم. از طرفی دیگر، دفعتاً حرکتی برای این خنثی‌سازی کردنِ بدن‌های برهنه، یعنی بدن‌های برهنه اصلاً هم خنثی نیستند! اولین برخورد ما با نفسِ مریضی که ادعا می‌کند بدن برهنه ابژه‌ی خنثی‌ست، به انواع اشکالِ طرح کردن‌ها، به این شکل است؛ ۳) درعین این‌که می‌دانیم بدن برهنه دلالت بر امر جنسی دارد، سعی می‌شود که به صورت بدیهی طوری نشان دهند که این طور نیست! به عبارتی دیگر، توگویی صرفاً و فقط ما این دلالت جنسی را درک می‌کنیم و تنها در ما در برخورد با تصویرِ بدنِ عریان یا خود زنده‌ی بدنِ عریان، انگیخته‌گی جنسی پیدا می‌شود و درحالی که این انگیخته‌گی جنسی کار ناپسندی‌ست و آن‌ها، آن‌هایی که مخالف این دلالت‌اند یا حداقل بعضی از آن‌ها، تحریکِ جنسی نمی‌شوند و در آن‌ها هیچ‌نوع انگیخته‌گی پدید نمی‌آید یا اگر بیاید، زیباشناسانه‌ست و به سیاقِ زیبائی‌های افلاطونی و به تأویلِ فلوطین که بدن‌های زیبا، تصویر‌های زیبا‌ئی‌های مُثُلی‌اند (!!!) و آن‌ها نمی‌خواهند بگویند که بدن‌های برهنه نباید دلالت جنسی داشته باشند بل‌که می‌گویند بدن‌های برهنه دلالت جنسی نداشتند و ندارند و اگر شما فکر می‌کنید دارند پس مریض‌اید! این سخن، سوای صحت و بطلانش یقیناً حاکی از نوعی تعارض، خودشیفته‌گی و مرضِ روانی‌ست! روشن است که این‌طور عبارات و ادعاهایی ۴) به دنبال خجل کردنِ دیگران‌ از خودشان است و ۵) نشان از برتری‌جوئی مدعی از دیگران است که نشان از احتمال نارسیست (خودشیفته) بودن مدعی‌ست! مدعی‌ای که ادعایی چون‌این می‌کند و در پی آن دیگران را از انگیخته‌گی جنسی خودشان، شرمنده می‌سازد، از عدم تعادلِ شخصیتی خود رنج می‌برد و البته می‌توان چون‌آن مدعی‌ای را، فریب‌کار، چهره‌ساز و تِرول (Troll) خطاب کرد. یک‌جا با ترس از امر جنسی و بدن مواجهیم و یک‌جا با بدن خود و هم‌این‌طور، یک‌جا با امر جنسی مواجهیم جای دیگر با ۶) «تنگ‌بازی» که اصطلاحِ عامیانه، توهین‌آمیز و البته خوبی‌ست (!!!) برای توصیف خصوصیتِ دیگر این‌چون‌این مدعیانی چه این‌که احتمالاً کسی که این‌طور ادعایی می‌کند، ۷) خودش از بیماری‌های جنسی و روانی در رنج است و ۸) برای پوشاندن این مطلب از نوعی پروژکت یا حرکت رو به جلو استفاده می‌برد.

یک قاعده این می‌شود که بگوییم چون ما با امر جنسی مشکل نداریم پس از تبعات بدن برهنه هم نمی‌ترسیم یا مشکلی با آن نداریم، از آن نمی‌هراسیم ۹) اما وقتی بدن را عریان می‌کنیم، به آن وجه زیباشناختی هم می‌بخشیم و هزار یاوه هم ردیف می‌کنیم و این بیماری روانی‌ست تا سفاهت! بیماری‌ست به این شکل که عادت به استمناء دارد و در ارتباطِ روانی نزدیکی با فیتیشسم است، درواقع حاصل استمناء است و از این روی یک ربطی هم دارد به نارسیسم. ۱۰) انگیختن مقاومت و «نترسیدن» و «نهراسیدن» «نهراسیدن» کردن‌های چون‌آن مدعی‌ای که نه آن‌که بدن برهنة جنسی را بپذیرد بل‌که وجود بدنی بدون دلالت جنسی را مدعی‌ست، دربرابر امر طبیعی و غریزی و مشروع، امر جنسی، حداقل از نظر پاره‌ای از فرهنگ‌ها و ادیان، نشان از به نوعی تحریم امر جنسی‌ست، این یعنی خودشیفته‌گی! اگر هم لازم باشد می‌شود بیش‌تر توضیح داد اگرچه بعید می‌دانم و به هم‌این توضیح اکتفا می‌شود که این دلالت‌گریزی جنسی به نوعی تحریم امر جنسی‌ست چه مشروعِ دینی (ازدواه‌های موقت و دائم در اسلام) و چه نامشروعِ دینی (روابط آزاد خارج از عقدِ شرعی)

دوم | دلالت‌گریزی جنسی و استمناء (خودارضایی)

چرا استمنا؟! بنابر این دلالت‌گریزیِ جنسی، قرار است تصاویر برهنه‌ی طبیعی یا زیباشناختی حرکت کنند و عینیت داشته باشند، حس می‌انگیزند اما نه جنسی (!!!) و این الگو که این‌هارا نگاه کنند ولی تحریک نشوند، این‌چون‌این الگویی هنوز در کلان‌شهرهای درجه دومِ ایران بین طبقات متوسط علی‌الخصوص در مدارس خاص‌شان اعم از سمپادی/ممتازِ دولتی/غیرانتفاعی‌های خاص وجود دارد و می‌توانید این الگوی ذهنی-روانی را درهزارجاهای دیگر دنبال کنید که البته هنوز از دهه‌های ۷۰ و ۸۰ زنده‌مانده‌اند و بن‌مایه‌های زیادی از روان‌های ایرانی‌هااند. تربیتِ تقریباً مذهبی‌مآب یا عرفی یا محافظه‌کارانه‌ی طبقه‌ی متوسطِ ایرانی، که البته خودشیفته‌گی جزئی لاینفک از آن است، در این امر دخیل است. فرزندانِ چون‌این خانواده‌هایی معمولاً نیز زودتر از هم‌دوره‌ای‌های خود شروع به فعالیت‌های جنسی می‌کنند و به نوعی بلوغ زودرس در آن‌ها اتفاق افتاده است و البته دنباله‌ی آن‌هارا می‌توانید در بس‌یارجاهای ایرانی و راه‌نمائی‌های خاصِ دهه ۸۰ تا اواسط ۹۰ دنبال کنید.

این برهنه‌گرائیِ مقصود، به سیاق‌ِ نودیست‌های اِمریکائی‌ست؟! ابداً! آراسته شاید به آن اصطلاح‌ها باشد، اما اگر بنا باشد به یک جنبشی خودش با زبانِ خودش اظهار قرب کند هم‌آن فمنیست‌های اروپائی استند. مخالفین دلالت‌گری‌های جنسی که فارسی هم حرف می‌زنند، چندان شیفته‌ی هر بدنِ عریانی نیستند آن‌هم نودیستیِ آمریکائی! بعضی از اینان پشت این سخنان می‌خواهند یا صرفاً تصور می‌کنند الهه‌های عریانِ یونانی را یا فوقش زنانِ فربه‌ی فرانسوی را که سلولیت‌مانندی با چین و چروک در ناحیه‌ی باسن و سینه دارند، روی نقاشی‌های رمانتیسمِ فرانسوی و این الهه‌ها یا زنان فربه را تصور می‌کنند وقتی در میان شهر راه می‌روند و آن‌هم به این شکل که فردای آزادی کوچه و دربند‌های شهرِ قرن ۲۱امی می‌شود عینِ باغ‌های نجیب‌زاده‌گان ایتالیائی یا باغ‌های آتنِ یونانی! البته نیز این خودشیفته‌گان صحبت از مدرنیته و پسامدرنیته، فوکو و نیچه و فروید خواهند کرد شاید بلافاصله بعد از تصورِ این باغ‌ها در هرجای شهر یا حداقل در بعضی جاهای شهر یا حداقل به سیاقِ آکادمیِ افلاطون یا لوکئونِ ارسطو، این باغ‌ها جلوی آکادمی یا درونش خواهند بود و هماره هلنِ سیمین بدن در آن با سینه‌های عریان فلسفه خواهد آموخت!

تربیتِ طبقه متوسطِ فارسی که گمان می‌کند فرهیخته پرورش خواهد داد، نارسیست تولید می‌کند و هم‌این‌طور به موازات آن، فانتزیست! مؤافقین این برهنه‌گرایی، احتمالاً باید یا لذت‌گرا باشند یا مصرف‌گرا اما در موردِ ما که از آن سخن می‌گوئیم، خودآگاه یا ناخودآگاهِ مذهبی‌مآب یا عرفیِ مخالفین دلالت‌گری جنسی، با این یاوه‌هایی که ردیف می‌کند قرار است وجدان خود را خاموش کند! مورمون حتا اگر ادعا بکند خدائی وجود ندارد، هم‌چون‌آن مورمون است و مسأله‌های جنسی، فرهنگی و عرفی نه در عقیده (خودآگاه) که در ناخودآگاه و روان اشخاص‌اند و در این مورد این مسائل بازنمود شده‌اند. از طرفی دیگر این اشخاص به کسانی اشاره دارند که برای خودشان رسواکننده به حساب می‌آیند؛ فروید و نیچه! دقیقاً معلوم نیست با چه احتساب و عقلی این اشخاص را نام می‌برند، یکی از این دو هرچیزی را دلالت‌گر با امر جنسی می‌داند و دیگری عیناً و مستقیماً زن‌ستیز است، حداقل با حداقل پارامتر‌های ام‌روزی! (این سخن به معنای ناپسند بودن این دو شخص نیست اما عقلِ سلیم حکم می‌کند این اشخاص نبایستی از این دو نفر خوش‌شان می‌آمد ولی در عوض آن‌هارا عوض می‌کنند!) بالواقع مشخصاً ما هیچ ارجاعی به خود نیچه و فروید نداریم، درواقع هردو این اشخاص حداقل متحداً در این مواردی که خود این دوستان باور دارند، به مخالفت خاسته بودند و اگر این دوستان به‌جای این حرف‌ها، متن اصلیِ نوشته‌های نیچه را می‌خواندند شاید احتیاط بیش‌تری از برای ذکر نام او می‌کردند؛ من نمی‌دانم مثلاً تا چه حدی این کار لازم است، چون نیست! ولی از آن‌جا که در روز آشکار و روشن نیچه را تحریف می‌کنند مجبور به ارجاع به هم‌آن «فراسوی نیک و بد» نیچه استم و البته هزار هزار گفتار دیگر او که ضدزن است الا چندی چیز که آن‌هم باتوجه بر نظام ایده‌های نیچه ظاهراً در تعریف و تمجید زن است و الا مثبت نیست! (یحتمل انسان چیزی مثبت برای نیچه نیست که بخواهد بگوید زن زیادی انسان است!) درباره‌ی این نیز که برای فروید هر عضوِ بدن دلالتِ جنسی دارد، هر جست‌جوی ساده و ناساده کافی‌ست! (جالب خواهد بود اگر فروید زنده بود و خودش عضوِ مسخره‌ای از این جنبش‌ها نبود؛ لابد چیزهایی زیادی می‌شود از دروه‌ی کودکی و نوجوانی این دوستان آموخت.)

احتمالاً به هم‌این سیاق بشود ردپای نوعی پروژکتِ نفسانی را گرفت و از آن‌جا نیز رسید به نارسیسم چه این‌که ممکن است به‌خاطر هم‌این علت باشد که شخص پای فروید را وسط می‌کشد. (البته اتهام پروژکت کردن را به خود فروید هم می‌زنند این دوستان که هیچ! یعنی احتمال می‌دهند فروید خودش بر اساس زنده‌گی خودش همه چیز را اطلاق کرده باشد) البته کمی مضحک است عضوِ جنبشِ «زن، زنده‌گی و آزادی» از نیچه سخن بگوید؛ نیچه‌ای که هم زن‌ستیز است هم زنده‌گی‌ستیز! (من گمان کنم آزادی‌ستیز هم بود!)

سوم | فروید، فمنیسم و طرح فرنگی/داخلی

انتزاع‌‌گرایی!احتمالاً فروید در روان‌کاوی دوستان می‌فرمود؛ «زیاد شیرِ مادر خورده‌اید!» یا شاید هم «کم!» (!!!) و البته بیش‌تر آدم یاد این تجربه‌ی نیمه-شخصی (به صورتی که نه اجتماعی‌ست نه شخصی بل در دایره‌های صمیمی و نزدیک ارتباطات دیده می‌شود مثل دوستان و هم‌کلاسی‌های دورانِ بلوغ البته که بر این تجربه احتمالاً تجربه‌ی شخصی هم اضافه می‌شود) می‌افتد که این گزاره حاصل از خودارضایی زیاد است! (شوخی ندارم پس اگر صریحم ببخشید ولی قصد توهین ندارم!) این دلالت‌گریزی کاملاً انتزاعی که اعضای بدن جنسیت‌ها، که البته در فضای دنیای معاصر ما عموماً زن‌هارا شامل می‌شود، لزوماً دلالت بر امر جنسی ندارند با توجه به استعداد و سابقه‌ی سنتی‌ای که داشت، دارد مرسوم می‌شود. موجی از مرض است که دارد می‌ریزد روی انباشته‌های قبلی!

دلالت می‌تواند هماره قوی‌تر باشد و ظهور کند و یعنی اگر بنا داشته باشیم حتا که کاری کنیم که کم‌تر چیزی دلالت جنسی داشته باشد، که این صراحتاً تحریم کردن امر جنسی‌ست، نتیجه‌ای معکوس خواهیم گرفت! امر جنسی و دلالت‌های جنسی صرفاً مختص ذهن و روان و از آن‌جا مرسومات نیستند، که اگر هم باشند گفتیم باز فرقی ندارد، که هر به اصطلاح «فیتیشی» را می‌توانید الگووار دنبال کنید و به عبارت دیگر تجربه‌های گوناگون را که دلالت‌های متنوعی ایجاد خواهند کرد و کسی که بخواهد مخالف این دلالت‌گری باشد آن‌هم از نوعِ ایرانی، نارسیستِ گزافه گوی عقده‌ای احتمالی با تربیتی نسبتاً مذهبی در یک جای زنده‌گی خواهد بود. مخالف غیرفارسی و ایرانی این دلالت‌گری احتمالاً نه در پی تحریم نفس این دلالت‌گری که اتفاقاً عادی جا انداختن این دلالت‌هاست و این یعنی؛ ما دو دسته را فرض می‌توانیم بکنیم الف) آن‌هایی که ادعا می‌کنند پستانِ زنان مثلاً فقط برای شیر دادن است و امری غیرجنسی‌ست و ما خودمان صرفاً خواسته‌ایم آن‌را جنسی کنیم که این البته فرویدی نیست ب) پستانِ زنان نیز مثل هرجای مردان کاملاً جنسی‌ست ولی ما نباید به صرف این‌که چیزی جنسی‌ست آن را بپوشانیم مثل مردان که هرجای بدن‌شان مثل بدن زنان می‌تواند تحریک‌کننده باشد پس ما باید این دلالت‌گری جنسی را کاملاً عادی جلوه بدهیم. درمورد (ب) بس‌یار روشن است که می‌تواند فرویدی باشد چون باور دارد هرجای بدن دلالت‌ جنسی دارد اما چون دلالت جنسی ایرادی ندارد و ما نباید از تحریک شدن خود خجالت بکشیم و از طرفی هم نباید جلوی آن‌را بگیریم و در نظر به این قضیه، پوشاندن سینه اتفاقاً باعث می‌شود ما جلوی این انگیخته‌گی را بگیریم و آن را ناپسند نشان بدهیم و از طرفی چون مردان اجازه‌ی نشان دادن پستان‌های خود را دارند که می‌تواند آن هم دلالت جنسی داشته باشد، زنان نیز باید اجازه‌ی این کار را داشته باشند و چون هرکاری بکنیم انگیخته‌گی جنسی قسمتی از ماست، پس این انگیخته‌گی و تمایل جنسی را صرفاً می‌توان با عمل جنسی برطرف کرد و ما فقط با پوشاندن خود زمینه را برای شرایط بدتر آماده می‌کنیم و یا حداقل این پوشاندن هیچ تأثیری ندارد، پس حداقل رأی بر این می‌دهیم که زنان می‌توانند راحت‌تر باشند با سینه‌های عریان یا اصلاً چون انگیخته‌گی جنسی اشکالی ندارد و از انواع لذات است، اصلاً زیبائی زنان به سینه‌های‌شان است، پس چرا باید آن‌را پوشاند؟! کسی که نیاز جنسی خود را برطرف نمی‌کند، مشکل از خودش است!

دو‌گانه‌ای که در بالا به طرح آوردم، روشن‌کننده‌ست تا حدی که می‌خواهم چه بگویم؛ ابتدائاً که (ب) خلاف (الف) به آن میزان پریشان‌روانانه و مریض نیست و تحریم‌طلب نیز نیست و برای به چالش کشاندن آن نه احوال مدعی‌اش مهم نیست و نه خودش، بل یا اخلاقاً باید دید درست است یا غلط یا دید آیا از حیث درون‌ساختاری صحت دارد یا خیر یا باید آن‌را اصلاح کرد و به عبارت به‌تر هرچه باشد حتا اگر غلط، متناقض نیست! ممکن است طرح (ب) آن‌طور که مدعی‌ست جواب ندهد و اتفاقاً هیچ‌گاه پستان‌های زنان عادی نشود، اما به هرحال این یک ادعاست اما طرح (الف) پیشاپیش متناقض و محال است! هم‌آن ابتداء می‌گوید که سینه هیچ‌گاه جنسی نبوده و فقط مردانِ مریض آن را جنسی کرده‌اند! از طرفی هم نباید این‌طور تصور کرد که در نظر این حقیر طرح (ب) گفت‌مان اغلب خارجکی‌هاست یا چه و چه، من خودم صرفاً برای خودم و در این مقام این طرح را ریختم اگرچه می‌دانم بعضی نیز طرف‌دار آن‌اند اما اساساً آگاه بر اینم که این‌چون‌این موضوعاتی چون‌آن مریض‌احوالانه و مبتذل‌اند که هرکسی در آن در پی فیتیش و فانتزی خود یاوه ردیف می‌کند و برای هر کشور که هیچ، هر شهر به گونه‌ای‌ست. از طرفی لازم نمی‌بینم برای خودم ولی لازم می‌بینم برای بعضی‌ها که بگویم من طرف‌دار هیچ‌کدام نیستم، اما حالا اگر هم باشم ربطی به این نوشتار ندارد و فقط روشن می‌کنم که قصد تبلیغ هیچ‌کدام را ندارم چه می‌دانیم که بعضی‌ها در کل در پی مشکل ساختن و ایراد گرفتن از نقطه و ویرگول‌اند! به هرحال طرح (ب) ادعاهایی دارد مثل این‌که اگر سینه را بپوشانیم به موازات آن انگیخته‌گی جنسی را بد نشان داده‌ایم و باعث شرمنده شدن بعضی از خودشان بوده‌ایم و یا فرضیات پایه‌ای آن مثل این‌که هر نقطه از بدن مرد بالفعل تحریک‌کننده‌ست اما توجه کنید به این قسمت که «رابطه‌ی جنسی» را در نظر دارد و خب اگر صریح و بدون اطلاف وقت عرض بکنم در طرح دلالت‌گریزانه‌ی ایرانی، اصلاً رابطه‌ی جنسی‌ای نیست و از آن اسم برده نشده اگر فرض بگیریم که اصلاً هم مخالف آن نیستند، یعنی این‌که حتا بعضی مخالف این امر جنسی هم استند! از هم‌این روی مشخص است که حداقل در ساختار طرح، فارغ از وجه عملی آن، برای پیش‌گیری از چیزی که مثلاً در ایران می‌گوئیم «تجاوز» راه‌چاره‌ای دیده شده است. در فضای فارسی و ایرانی، وقتی می‌گویند «اگر دختری بدحجاب باعث استمناء پسری بشود، چه؟!» هیچ‌کدام از طرفین، یعنی چه مؤافق این گزاره چه مخالفش اصلاً به امر جنسی نگاه ندارند! دخترِ ایرانی البته قرار است الهه بشود و مگر ما اجازه داریم مثلاً با آتنا، دختر زئوس، سکس داشته باشیم؟! با خدایه‌گان مگر می‌شود ارتباط جنسی برقرار کرد؟! حاشا و کلا! مسأله این است که اصلاً مخالف این گزاره چرا باید مشکلی با این قضیه داشته باشد که دیگری با فکر او خودارضایی کند؟! اگر ممالک خارجی بود، البته شاید زنی که سوژه‌ی جنسی دیگری است از این قضیه خوش‌حال هم می‌شد و اعتماد به نفسش بیش‌تر هم می‌شد! (البته که این‌طور نیست ولی باید این‌طور می‌شد درواقع هرجای دنیا یک چیز است! موضوع هم‌این‌جاست؛ چرا کسی فکر نمی‌کند که چرا اتفاقاً سوژه‌ی خودارضایی دیگری شدن نشان از زیبائی یا موردپسند بودن‌اش است اما به‌جایش احساس بدی پیدا می‌شود در این مواقع! ) مشکل در این است که اگرچه فردیت‌های جهانی مگر استثناها در عموم با این مسأله مشکل دارند اما حداقل عمل جنسی در بین آن‌ها به این شکل نیست که در ایرانی‌هاست و چون‌آن‌که عرض کردم، اختلافی که مابین (الف) و (ب) که به عنوان نمونه آورده شدند، وجود دارد به خوبی در هم‌این نقطه که ایرانی اساساً تعهدی پای عمل جنسی نمی‌دهد، آشکار می‌شود. ما این‌جا نه می‌خواهیم سینه‌ی عریان را به عنوان زیبائی بپذیریم و نه می‌خواهیم امر جنسی را قبول کنیم و نه دلالت جنسی را می‌پذیریم. البته آشکارا در طرح (ب) مشکل وجود دارد که جای طرح آن این‌جا نیست مثل این قسمت که هر تکه از بدن مرد را محرک و دلالت‌گر جنسی می‌داند، مثل نظر خود فروید که گمان می‌کند جنس مؤنث حسرتِ آلت تناسی مرد را دارند و این را فرض اول و بدیهی می‌گیرد در تشریح کودکیِ جنسی دختران نابالغ! و تنها برای دوری از سوءتفاهم عرض می‌کنم که به نظر حقیر اگرچه چیزی باید دلالت جنسی داشته باشد لاجرم و در نهایت اما آن چیز لزوماً مشخص یا حداقل بدیهی نیست و در زمانه‌ی ما که عصر پورنوگرافی در هر جنبه و وجهی‌ست «زن» برای «زن» نیز فقط محرک است و اگر خودآگاه یا تربیت ناخودآگاه شخصی/فردی را استثناء بگیریم، اکنون فقط بدن زن دلالت‌گر جنسی‌ست و این‌طور نیست که پستانِ مرد دلالت‌گر جنسی باشد اگرچه ممکن است در زمانه‌ای و دوره‌ای دیگر این‌طور بوده باشد که هرجای بدن مرد برای زن و بالعکس دلالت جنسی داشته باشد. اما به هرحال فارغ از متعلَق مسأله، طرح (ب) دلالت جنسی و یا انگیخته‌گی جنسی را «معدوم» یا «ناپسند» نشان نمی‌دهد. هم‌چون‌این ممکن است فمنیست اروپائی صرفاً درپی برابری‌جوئی افراطی باشد و اصلاً کاری به دلالت‌های جنسی نداشته باشد.

چهارم | پستان‌های مرمری آتنا، بدن اسلیمِ ونوس

مخالفین دلالت‌گری که از آن‌ها صحبت کردیم با گزاره‌های فوق معمول و مرسوم شده با توهم خودخاص‌پن‌دارانه که گاهی در بعضی از آن‌ها رخ می‌دهد، هلن و آفرودیت و آتنای پستانْ مَرمْری را می‌خواهند که لای باغ‌های ناکه‌جای ایران کتاب به دست گرفته باشند یا سینه‌های فرم‌دارِ کوچک داشته باشند! نهایتاً البته این عوام‌های خودخاص‌پن‌دار که سر در فیتیشیسم دارند و با پاچه‌گیری فکر می‌کنند رشد کرده‌اند (این‌ها توهین یا تحقیر نیستند بل شبه‌تحلیلِ روان‌کاوانه‌‌اند) هیچ‌کاره‌اند. انگاره‌ی شهرِ تاپ‌لس (Top-less) در ایران، پر است از دخترانی که نمایش می‌دهند ولی سکس نخواهند داشت! این هم‌آن استمناء با پورنوگرافی‌ست که نمایش داریم اما سکس خیر! پورن متحرک در کوچه و دربند که البته مثالش در سایت‌ها نیست و این نسخه‌ی این‌ها، یونانی‌طور است! یک درجه بالاتر به سمت انتزاع‌گرایی، تصور دخترهایی که نه فیلم و کارتون، فقط نقاشی و مجسمه‌اند! به دل‌خواه از یکی مخالفین دلالت‌گری بپرسید یا آن‌ها که می‌گویند «مشکل‌تان با بدن برهنه چیست؟»، که اصلا تاحالا شده با این «بدن آدم زیباست» و «بدن آدم چه ترسی دارد» و «بدن برهنه‌ی آدم» و عبارات متشابه خودارضایی عملی بکنی یا حداقل انگیخته شوی؟! (مجدداً عرض می‌کنم، این تحقیر و توهین نیست بل واقعاً در پی جواب این سؤال باشید البته اگر جواب راست‌گویانه بدهند.) زنده‌گی‌های دلالت‌گریزها و برهنه‌گرایانِ ایرانی، سرشار است از دروغ و ترس و رنگ گرفته، هماره در ترس از دیگران و هماره تکراری و هماره در دفاع از خود. حالات بدنی‌شان اکثراً یا چون عفونت سینه‌ست که از بینی خارج می‌شود یا بلند موجودات سیه‌چرده‌ی زرد رنگ‌اند و البته الگویی در نامتوازنی چهره هم دیده می‌شود در آن‌ها.

رد دیگری که می‌شود از این قضیه گرفت این است که مخالفین دلالت‌گری یا مؤافقین بدن‌های برهنه به سیاق ایرانی، می‌رسد به نوعی ایده‌آلیزه کردن نابالغی یا حتا پدوفیلیسم چه این‌که این خصیصه که امر جنسی نفی شود در کودکی نشان داده می‌شود و قبل از بلوغ. کودکان امر جنسی و دلالت جنسی را می‌فهمند و اگر چه دلالت برای آن‌ها ناواضح باشد و یا کم و فارغ از کم و کیف‌اش، این جنبش به نوعی باز می‌گردد به کودکی که عجیب‌تر آن است که انگاره‌هایش نیز کودکانه‌ست (پستان‌های مرمری و کوچک و فرم‌دار دربرابر پستان‌های بزرگ). اگر فروید بود احتمالاً با من مؤافق بود که این دوستان از طرفی می‌خواهند برگردند به زمانی که مادران‌شان و خواهران‌شان و دوستان خواهر و مادران‌شان و هم‌سایه‌های‌شان، جلوی‌شان راحت لباس عوض می‌کردند و راحت عریان می‌شدند و حداقل سینه برهنه شوند!



یادداشت نهائی؛ نمی‌دانم که آیا این نوشتارها ادامه خواهند داشت یا نه چه این‌که بس‌یار ناگفته مانده که شاید موجب سوءتفاهم هم نیز شود اما از طرفی موضوع را مبتذل‌تر می‌یابم و دوست خواهم داشت یا حداقل موجه می‌دانم که به موضوعات انسانی بپردازم، انسانی مثل از زیبا و نه به مرض‌های گوناگون و روان‌کاوی!

پایان