Dirk Maassen - Ethereal
نتهای آواره
بنا نه به رفتن است نه ماندن.
انگار که بین چند مختصات جغرافیایی گیر کرده باشم.
بنا به گم شدنست
احتمالا هم بین درختها.
شاید بین نتهای آواره؛
مثل گریههای رها شده
بالای یک دره،
زمانی که مه زمین را در آغوش گرفته.
احتمالا ساز من هرگز نخواهد نواخت.
دستهایم چیزی خلق نخواهند کرد.
مداد را دستم میگیرم، این چوب جادویی من است؟
از تن کدامین جنگل مرده؟
چند باری فکر میکنم.
حروف را گم میکنم.
سرزنش میکنم.
خودم را؟
نمیدانم.
شاید بهتر است بگویم بخشی از وجودم را که همیشه راکد خواهد ماند.
میترسم.
مثل برکهی همیشه آرامی که هوا را طوفانی میبیند.
شاید من پرِ افتاده از بالِ یک کلاغ طرد شدهام.
شاید هم قرار است بشوم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزِین
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین آن ها را به درختی بستند و ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمی خوام خاطراتتان در گوشه هایی از ذهنم خاک بخورد