نوشته⁶


شعری بلند، ثلث «هشت دفتر»
که اگر فونتم را کوچک کنند
اگر بیهوده ب‌نازنینم را نکشند
مجموعا بیست صفحه هم نمی‌شوم
و تمام آن بیست صفحه غمگینم
تمام آن بیست صفحه...
آنجا که اسماعیلم باید از نو برخیزند
دانستم بر نمی‌خیزد...
من ابراهیم‌ام، اسماعیل قامت‌خمیده
اسماعیلِ کوتاه و پُکیده از رنج زمانه...
می‌دانم دوران دوران درد است
و اسماعیلم یک‌بار مرد.
اسماعیل من حقیقت دارد
و تا از نو زاده‌شدن او، زِ خاک
هیچ معجزی رخ نخواهد داد.

آلبومی که اگر
استعاره های شاعر را
در یک بسته استیکر تلگرامی گرد آورند
تاثیر شگرف‌تری،
در طولانی مدت
بر زندگی جوان ایرانیِ لاقید و لامکان
خواهد گذاشت
برای جوانی که
گوشش از صداهای خسته
از اشعار سبک‌بالانه
از اشعار عارفانه پر است…
اما ته دلش خالی‌ است؛
تنها کاربرد آوا و شعر
تنها کاربرد لحن امیدوار
_درباره این حقیقتی که نیست…
که «نه می‌بینی‌اش
نه احساسش می‌کنی
نه لمسش می‌کنی…»_
در فضای شوخ و
کنایه‌آمیز مجازی است.


پیامبر یا اسطوره‌ای تاریخی
شوهر یک کلفت، پدر بچه آن کلفت
که قوم این پسر آن یکی را
خوار می‌دانند ناسزا می‌رانند.
که حتی اگر از عشیره او
جهان به نجات رسد
ثُنائی دیگری...
عزرائیل ناممتحن می‌شوند
ز خونِ ناهم‌خون
میقوه را پر می‌کنند.

ابراهیم‌وش…

تمام خوانش ناقصم از یک شعر
از یک مجموعه آهنگ
از تاریخ
را گرد هم آورده‌ام.
از خودم هم خوانش ناقصی دارم
و عجولم.
کاریش نمی‌توان داشت
ولی ابراهیم بودم
این چنین ابراهیمی…




پ.ن:عکس ها تزئینی است. پس زمینه، کتابِ شعر بلندِ نامور، اسماعیل، از رضا براهنی است. دو برچسب پایین از سری جملات محبوب بستهٔ برچسبیِ ابراهیم است.