باز باران

دلم_ڪه_برایت_تنگ_میشود
دعوتت میڪنم به خیالم
چای دم میڪنم
مینشینم ڪنارت
دو فنجان میریزم 
لب ریز، لب دوز و لب سوز 
برایت .قصه ای از عشق می سرایم 
یڪ دل سیر ،نگاهت میکنم،حال بگو کجای این جهانی،
دلم_ڪه_برایت_تنگ_میشود دعوتت میڪنم به خیالم چای دم میڪنم مینشینم ڪنارت دو فنجان میریزم لب ریز، لب دوز و لب سوز برایت .قصه ای از عشق می سرایم یڪ دل سیر ،نگاهت میکنم،حال بگو کجای این جهانی،





✍?باز باران بی ترانه
میخورد بر روی گونه
یادم آرد آن روز دیرین
گردش تقدیر ننگین
فصل رنگین بغض سنگین
بی تو هیچ و پوچ و خالی
تلخیِ بغض نگاهی
یادم آمد چشم هایت
لحن شیرین نگاهت
همچو یک دلداده بودم
عاشقی دلبسته بودم
یادم آمد حرف تلخی
شاهد این قلب زخمی
با کی و دیگرچگونه؟
خنده ها و شادمانی
باور عشقی نمانده
شور واحساس جوانی
روز های زندگانی
عشق آغاز سخن بود
مرهم، این قلب زخمی
باز باران بی ترانه
می نشیند روی گونه
زنده ام اما چگونه؟!
روز مرگی در جوانی
غرق اندوه و خیالی
رفت شوق زندگانی
عشق شد همچو سرابی
گاه دور وگاه نزدیک
همچو تصویری خیالی،
باز باران بی ترانه

تو و خیالت، من و  جای خالی تو
تو و خیالت، من و جای خالی تو

سوگند به عشق که به جالش میکشد قلب های قوی وپر از امیدرا
به آن آبی چشمانت،
که همرنگ دریاست
به نگاه جادویی ات، که در اقیانوس قلبم شنا میکند،،
همیشه مدار تمرکزم دور تو می چرخد
وبه کهکشانی که در مدار تو می چرخد وعشق از دریچه نگاه تو آغاز میشود، باور کن که من بی تو، همچون سرایی بیش نیستم،#ساحل _تنها