همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!
برهوت زمان
در برهوت زمان ایستاده بربام اَمرداد،، آ خرین وضعیت
شده اینگونه و ما درگیریم :
بغض وخشم همراه طوفانی از رقص بادهای موسمی
جو ناپایداریست شعری که شاعرش را غمباد گرفته باشد،،
ریزش تند قطره ها بر گونه های عطش ناک
طپش تند غزل هایی از سر درد به نظاره نشسته اند
ابرهای تنهایی کمی تیره بارش شن وخاک های رنگانگ
رعدو برقی در قلب و فریادِی خاموش
سد دلتنگی ها طغیان کرده
جاده همدلی ها مسدود شده
خاطره ها آن را ویران کرده
سیل تنهایی سهمگین است می غرد ویران میکند
وزش باد گیسویی را دیگر به رقص نمی آورد ،
چهره دل رنجور آیا
این وضعیت جو
پایدارمی ماند طبق همان روال بادهای موسمی صدوبیست روزه
کاش
توده شرقی عشق
می آمد ومرهم میشد بر زخم دل هایی که محکوم مانده اند در نبرد تن به تن باد با روح های خسته،،
پ. ن. پ.. روزمرگی های. این روزهای شهرم سیستان که کمبود آب آشامیدنی وطوفان شن و خاک سیاه مارا آذرده کرده است،،
مطلبی دیگر از این انتشارات
راز دنیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
در کنار خانه ی یک مشتری
مطلبی دیگر از این انتشارات
سایه ی غروب