دریا،ارث ماهی

شاید کمی باران

دوای درد من باشد

در این غربت

صدای بچه ای کوچک

دوای درد من باشد

کمی چایی در آن فنجان مرجانی

دوای درد من باشد

و یا بوی کتابی نو

دوای درد من باشد

و من اینگونه نامکشوف

به سوی واژه ها معطوف

کنار روح بازیگوش

به سوی درد ها در جوش

نصیحت می کنم خود را

کنار رنج ها بنشین

کنار ماهی قرمز

که از ارثی چو دریایش

به تنگی گشته او راضی

حدیث آشنایی نیست؟

و شاید یوغ این دنیا

دوای درد من باشد