همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!
سایه ی غروب
✍?✍?درسایه ی غروب دلتنگ پنجشنبه چشم به جاهای خالی که نگاه کردن به آنها ذره ذره آتش نهفته ی زبر خاکستر را شعله ور میکند،
قاب عکس ها را تماشا می کنم. به امیدوصالی،،
شاخه ا ی از خیال تکان می خورد
برگی از دفتر خاطرات بر زمین می افتاد..و در هوا رقص کنان گم می شود،،
و چشمانمدر آسمان خیال . به دنبالش می دود. کم کم دور می شود و دیگر نمی بینمش..
خسته،با شخم زدن در آلبوم گویا عکس های درونش سخن می گویند
به عکسی آشنا نگاهمرا دوختم.، لبخندی محو در کنج لبانش مرا برد به سال های دور غرق در کشتی خیال که ناگه پروانه وار پرید .
وبر روی شاخه گلی نشست او می خواند حدیثی از عشق و من گوش میکردم..
مثل خوابی که از سرم پرید، ناگهان رفت ومن ماندم وباز تکرار دیدن جاهای خالی،، ۴۰۲/۰۵/۲۶
#آذریان_زابل
#اینستا_گرام
#انجمن_ادبی_حامیان
#انجمن_هنری_حامیان
#شاعران_ایرانیان
#شاعران_معاصر
#جادوی_خیال
#جادوی_نشر #دلنوشته_های_خوب_و_عاشقانه #اشعاری_عاشقانه #عاشقانه_خاص
#عاشقانه_با_خدا
#زمزمه_دلتنگی
#چکامه_سرا
#دلنوشته_های_من
مطلبی دیگر از این انتشارات
سراب
مطلبی دیگر از این انتشارات
قحطی باور
مطلبی دیگر از این انتشارات
آدمی روح خداست