سراب

من در اینجا

گوشه ی باغ زمین

رو به احوال سراب

پشت کوه انفجار

زیر پایم

حاصل چند ساله ام

مانده ام من، روی هر کاشته ام

آبشاری از قضاوت های من

دست در دست قساوت های من

کینه هایم همچو تیغی در کنار

یک دو سنگی از غرور بی حساب

آتشی از خشم بی وجدان من

بارشی از حیله های ناب من

هر طرف را من نگاهی می کنم

پر شده از من، من ویران من