پیش از من و تو لیل و نهاری بودهست گردنده فلک نیز بکاری بوده است
غم را بکش، هی دم نکن
تکرار این خون واژه ها
آبستن مرگم شدند
چشمان پر رنجم فقط
ماهیچهی گرگم شدند
صد بار غریدم ولی
هیز از حقایق برنخاست
عرف است آیا بچهها
ب ج الف، ارگم شوند؟
پیدا شدم، پنهان نکن
گرما شدم، سردم نکن
فریاد را در سر نکن
غم را بکش، هی دم نکن
من مرد این تک واژهام
پیمایشم در ((سازشم))
حیف است، در جا میزنم
از جان خود طردم نکن
فرصت بده تا برکنم
سستی این دندان لق
نگذار تا کوری رسی
در سستی چشمان لق
اندیشه را صیقل بده
با کارد یا چیزی دگر
تا دام خود را بر رهی
از مستی دنیای لق
مطلبی دیگر از این انتشارات
شکسته ی احساس شیشه ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
آرامش یک سنگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
دل تنگی