نزاع عقل و دل

✍?توکه نیستی، غم به چالش میکشد تمام غزل های، مرا، با حـُزن واندوهی زیاد پریشان ودرمانده، در انزوای تاریک خیال، نیستی که ببینی دانه های اشکم پچ پچ کنان جاده ی طوفانی چهره ام را همچون قطاری بی ریل و کوپه های تاریک وپر ازدود، قدم رو میروند، و فرو میریزند در خاطرات به زنجیر شده ی قلبم،،در نبودت کام غزلم تلخ میشود ردیف وقافیه هریک ساز خودش را میزند شیرینی شعرم را حلاوتی نیست،، رشته ی افکارم می پوسد، فقدانت تیتری جنجالی شده، در مصاحبه ی عقل با قلبم،نمیدانم سخن کدام باور کنم،نمیدانم